دوشنبه 10/ 10 / 1403
جستجو
Close this search box.

بررسی تحولات افغانستان

مهمترین شاخصه اجتماعی- سیاسی افغانستان عنصر قومیت است. دست‌کم از اواخر قرن نوزدهم میلادی تاکنون، قومیت اصلی‌ترین عنصر تغییر و تحولات سیاسی در افغانستان بوده است. این موضوع از آن جهت مهم است که بدون درک واقع‌گرایانه از بافت و ساختار اجتماعی افغانستان نمی‌توان پدیده‌های اجتماعی و سیاسی این کشور را به درستی تحلیل و ارزیابی کرد. پیچیدگی تحلیل وضعیت سیاسی افغانستان با پیچیدگی‌های بافتار اجتماعی این کشور رابطه مستقیمی دارد.

به لحاظ جامعه شناختی، تعدد اقوام خاستگاه اصلی تنوع اجتماعی در یک کشور است. تنوع اجتماعی و قومیت منشأ اصلی شکل گیری و رشد خرده فرهنگ‌های ملی می‌باشد که روی‌هم رفته باعث غنامندی فرهنگ ملی یک کشور می‌گردد. این مهم، زمانی میسر است که دولت‌های حاکم، در برابر تمام خرده‌فرهنگ‌های ملی، وضعیت بی‌طرفی را لحاظ کنند و در راستای رشد و تقویت خرده‌فرهنگ‌ها، تلاش و خدمات برابر را ارائه کند.

بر اساس روانشناسی اجتماعی، هر قومیت و نژاد، مختصات و ویژگی‌های منحصر به خود را در عرصه‌های ذوق و هنر، شجاعت و جنگاوری، اقتصاد و تولید، دانش و فرهنگ دارد. بهره‌برداری از این پتانسیل‌های قومی و اجتماعی زمانی میسر است که قاعده مهم «وحدت در عین کثرت» حفظ و در رفتار اجتماعی تبارز پیدا کند.
کشورهایی که توانسته‌اند‌ وحدت و انسجام اجتماعی خود را در عین تکثر قومیت و مذهب حفظ کنند، به مراحل قابل توجهی از پیشرفت و توسعه همه جانبه و پایدار دست یافته‌اند.

افغانستان، در بسیاری از مقاطع تاریخی و رویدادهای مشخص ملی به خصوص مقاومت در برابر استعمار، تاریخی و تجاوز خارجی، جلوه‌های زیبا و حماسه‌های شگفتی از وحدت و پیروزی را ثبت تاریخ کرده‌ است اما در یک قرن اخیر، تعصبات بر مبنای قومیت و زبان به بنیان‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این کشور آسیب‌های بسیاری تحمیل کرده‌ است.

فرضیه دانش جامعه‌شناسی سیاسی این است که یکی از عوامل عمده اختلاف و تنش قومیت ها، نخبگان سیاسی جامعه هستند. این فرضیه در دو دهه نظم لیبرال دموکراسی افغانستان اثبات گردید. رفتارهای انتخاباتی در انتخابات ریاست جمهوری و شورای ملی افغانستان نشان می‌دهند که نخبگان و رهبران سیاسی برای کسب رأی، از برانگیختن احساسات قومی دریغ نکردند. مستندات متعددی وجود دارند که برخی رهبران سیاسی و قومی، با تحریک و تهدید، دیگران را از دادن رأی به نامزدهای یک قومیت دیگر منع کردند. بدون ‌تردید، نگاه‌های قومیتی و رفتارهای قوم گرایانه در قومی شدن احزاب سیاسی و عدم رشد روندهای ملی و شکست دولت- ملت در افغانستان بی‌تأثیر نبوده‌اند.

با شکل‌گیری حکومت طالبان در افغانستان، رفتارهای سیاسی و فعالیت احزاب سیاسی با داعیه قومییت، منتفی گردید. در یک نگاه کلی می‌توان گفت که پس از روی کار آمدن حکومت طالبان، افراد جامعه تا حدی احساس تعلقات تباری و قومیت را در تعاملات اجتماعی کاسته‌اند. تجربیات تلخ تعصبات نژادی و نفرت اجتماعی در کشورهای متعدد جهان نشان می‌دهند که گذار از این تعصبات اجتماعی نیازمند سازوکارهای فرهنگی و قانونی است. فلسفه جرم‌انگاری رفتارهای تعصب آمیز و نفرت انگیز اجتماعی و قومی در کشورهای مشابه، به همان پیشینه تلخ تاریخی بر‌می‌گردد.

با وجود کاهش رفتارها و گفتارهای تعصب‌آمیز بر مبنای قومیت در حکومت طالبان و تاکید بر این موضوع در برخی قوانین وضع شده و همچنین سخنان رهبر طالبان، اما گسست اجتماعی به عنوان میراث تلخ گذشته، همچنان در لایه‌های پنهان ساختار اجتماعی افغانستان قابل درک و مشاهده است. از این رو، افغانستان برای زدودن این میراث تلخ و به منظور استحکام انسجام اجتماعی، نیازمند مشارکت تمام اقوام در ساختارهای مختلف سیاسی و اداری است.
علاوه بر این، تجربه تلخ گذشته بیان می‌کنند که حذف و انکار گروه‌های اجتماعی و قومیت ها در افغانستان باعث حفظ گسل‌های پنهان می‌گردد که به عنوان یک تهدید بالقوه، نظم مستقر را تهدید می‌کند.

در مقابل، مشارکت و حضور متوازن اقوام در بدنه سیاسی و اداری کشور، سناریوهای غیریت‌سازی و اختلاف افکنی از جانب مخالفان را بی‌تأثیر می‌سازد. بر اساس تجربه، مشارکت فراگیر اقوام در ساختار دولت، باعث جلب حمایت فراگیر و همه جانبه اقوام از دولت ملی می‌گردد و بقای آن را تضمین می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *