پنج‌شنبه 9/ 5 / 1404

بررسی تحولات افغانستان

مهاجرت یکی از عوامل تأثیرگذار بر هویت فردی و جمعی انسان‌هاست. طی چهار دهه اخیر، میلیون‌ها افغان به‌دلیل جنگ و فقر به کشورهای همسایه به‌ویژه ایران و پاکستان مهاجرت کرده‌اند. جمعیت قابل توجهی از این مهاجرین بازگشته (نسل دوم و سوم متولد ایران و پاکستان) هویت فرهنگی و اجتماعی متفاوتی با جامعه‌ افغانستان پیدا کرده‌اند. این بازگشت ناگهانی به کشوری که خود در بحران اقتصادی و بی‌ثباتی غوطه‌ور است، هویت و توقعات مهاجران، مخصوصا نسل دوم و سوم را با هویت و فرهنگ غالب جامعه افغانستان در تضاد قرار داده است.

از سوی دیگر، ساختار سنتی حاکم بر جامعه‌ افغانستان، به‌ویژه وضعیت نامطمئن زنان و دختران خود چالشی قابل توجه است. در نتیجه، ادغام موفق مهاجرین دارای هویت‌های میان‌فرهنگی با جامعه افغانستان نیازمند اقدامات چند بعدی است، در غیر این صورت مهاجرت‌های مجدد به کشور سوم یا بروز انواع نارضایتی‌ها، انزوا، اضطراب آینده و چالش‌های روحی روانی برای این دسته از مهاجرین بازگشته متصور خواهد بود.

روند هویت‌یابی مهاجرین بازگشته

هویت انسانی، مقوله‌ای اجتماعی است که در دوران رشد و تکوین انسان در جامعه شکل می‌گیرد و ارتباطی با خون، نژاد، رنگ پوست و … ندارد. هویت پدیده‌ای است که در خلال اجتماعی شدن فرد و به واسطه ارتباط میان فرد و جامعه شکل می‌گیرد. در این میان فرزندان مهاجرین بازگشته نسل اول که متولد کشور میزبان هستند به دلیل تماس گسترده فرهنگی، ارزش‌های کشور میزبان را درونی کرده و بسیاری از جنبه‌های زندگی از جمله عادات روزمره، اصول اخلاقی، روابط خانوادگی، آداب اجتماعی، تقسیم بندی‌های جنسیتی، تفکر سیاسی و بسیاری از جنبه‌های سبک زندگی آنها متاثر از محیطی است که در آن رشد یافته‌اند.

تجربه زیسته مهاجرین بازگشته

نسل اول مهاجرین افغانستانی در ایران که با حافظه‌ی تاریخی از افغانستان زندگی می‌کنند، ضمن حفظ ارتباطات و پایبندی به اصول ارزشی کشور مالوف خود برای زیستن در محیط، بازاجتماعی شده و سبک زندگیشان در طی سالیان ترکیبی از افغانستانی و ایرانی گشته است. اما نسل دوم و سوم، هویتی میان‌فرهنگی یا کاملا ایرانی یافته‌اند. زبان فارسی با لهجه ایرانی، حضور در مدارس، استفاده از رسانه‌های ملی ایران و ارتباط با جامعه میزبان سبب گردیده که این گروه در غالب رفتارهای اجتماعی، پوشش، زبان بدن و حتی جهان‌بینی به جامعه ایرانی شبیه شوند. باید اذعان داشت اکثر افراد این نسل عملا ارتباط چندانی با جامعه افغانستان نداشته و تعریفشان از خود نیز فردی است با هویتی شکل گرفته در ایران و داشتن تعلق خاطر، تعهد، وابستگی و دلبستگی به فرهنگ و جامعه ایرانی، احساس وفاداری و پیوند با نظام سیاسی و ارزش‌های ملی ایران و شناختن ایران به عنوان وطن.

با این حال، آنان در تجربه زیسته خود از طرفی احساس می‌کنند که به جامعه ایران تعلق دارند، از سوی دیگر، جامعه میزبان آنان را غیرخودی می‌داند. این تجربه‌ی دوگانه، نوعی هویت تعلیقی برای آن‌ها شکل داده است؛ هویتی که نه کاملاً افغان است و نه کاملاً ایرانی. آن‌ها اغلب خود را با صفاتی چون در مرز، بی‌ریشه یا شهروند درجه دو تعریف می‌کنند. برای بسیاری از این مهاجران، مفهوم افغان‌بودن محدود به خاطرات والدین و کلیشه‌هایی است که در رسانه‌ها دیده‌اند. آن‌ها کمتر با نمادها، ادبیات، سنت‌ها و روایت‌های افغانستان ارتباط مستقیم داشته‌اند. فارغ از مدرک هویتی که چه تباری برای این گروه از مهاجرین تعریف می‌نماید، این دسته از مهاجرین روند اجتماعی شدن را در ایران گذرانده‌اند و هویتشان به هیچ‌عنوان منطبق بر شرایط محیطی افغانستان نیست. بنابراین ورود به افغانستان برای این مهاجرین به‌مثابه‌ی ورود به سرزمینی ناآشناست.

مهاجرین افغان در پاکستان نیز تجربه‌ای متفاوت اما مشابه از لحاظ تعلیق هویتی داشته‌اند. در پاکستان، به‌ویژه در ایالت‌های مرزی، بسیاری از مهاجرین افغان در اردوگاه‌های مشخص ساکن شدند و در بستر اجتماعی‌ قرار گرفتند که زبان اردو و پشتو غالب است. نسل‌ دوم و سوم مهاجرین افغان، در مدارس مذهبی یا مدارس دولتی پاکستان تحصیل کرده‌اند و در این میان، هویت آنان تحت‌تأثیر سه عامل اصلی شکل گرفت: مذهب، زبان و تجربه‌ی طرد و ادغام تقریبا ناممکن در جامعه پاکستان که خود عاملی بر شکل‌گیری هویت مذهبی – قومی شدیدتری میان این دسته از مهاجرین است.

چالش‌های بازگشت و ادغام مهاجرین بازگشته

بیگانگی فرهنگی و زبانی
بسیاری از مهاجرین بازگشته عادت به زبان‌ها و فرهنگ‌های جامعه میزبان (فارسی با لهجه ایرانی یا اردو) دارند و نسبت به آداب و رسوم بومی افغانستان ناآشنا هستند که این امر در میان مهاجرین بازگشته از ایران بیشتر دیده می‌شود، این تفاوت‌های زبانی، لهجه و رفتاری مانع درک متقابل می‌شود و عملا تعلقی به جامعه افغانستان برای آنها دچار چالش خواهد گردید. از سوی دیگر، پذیرش مهاجرین بازگشته در میان بخشی از جامعه محلی دشوار است و تبعیض فرهنگی وجود دارد.

عدم پذیرش اجتماعی
بخش سنتی جامعه افغانستان گاهی مهاجرین بازگشته را ایرانی‌شده، عامل پاکستان یا بی‌ریشه می‌داند. این انگ‌زنی‌ها حس تعلق و هویت جمعی را در میان مهاجرین بازگشته کاهش می‌دهد و ممکن است آنان را به انزوا یا به سمت مهاجرت مجدد سوق دهد. این وضعیت به‌ویژه برای جوانان مشکل‌ساز است؛ آنان ریشه مشخصی در افغانستان نمی‌شناسند و همچنین خاطره واقعی از جامعه میزبان ندارند، بنابراین دچار بحران هویتی می‌شوند.

چالش‌های اقتصادی
افغانستان در حال حاضر با نرخ بالای بیکاری و کمبود فرصت شغلی مواجه است. ورود یکباره صدها هزار مهاجر به کشور بدون هماهنگی در بازار کار، فشاری مضاعف بر اقتصاد آسیب‌پذیر وارد می‌کند. بسیاری از مهاجرین بازگشته فاقد مدارک هویتی کامل بوده و در دسترسی به کار رسمی یا خدمات مالی با مشکل مواجه هستند یا اینکه از نظر مهارت و تخصص مناسب برای نیازهای جامعه افغانستان نمی‌باشند و شبکه ارتباطی قوی هم نسبت به بومی‌ها ندارند. لذا ادغام آنها در ساختار اقتصادی چالش عمده‌ای است که در نتیجه نرخ بیکاری و فقر در میان این گروه را افزایش می‌دهد و ریسک نارضایتی و ناآرامی اجتماعی نیز بالا خواهد رفت.

محدودیت‌های جنسیتی
در بین مهاجرین بازگشته، وضعیت برای زنان بسیار حساس است. در افغانستان پس از سال ۱۴۰۰، محدودیت‌های شدیدی بر تحصیل و کار زنان اعمال شده که برای زنانی که امیدوارند در میهن جدید خود فرصت‌های برابر داشته باشند، بسیار تنش‌زاست. ضعف شدید در مشارکت اقتصادی و آموزشی زنان نیز این مشکل را تشدید می‌کند. علاوه بر این، ساختار مردسالار سنتیِ افغانستان، خود چالش جدی برای زنان مهاجر بازگشته به افغانستان است.

مهاجرین بازگشته
ممنوعیت تحصیل دختران، ممنوعیت کار زنان و ساختار مردسالار سنتیِ افغانستان چالش‌هایی برای قشر زنان مهاجرین بازگشته به افغانستان هستند.

فقدان احساس عضویت اجتماعی
بسیاری از مهاجرین بازگشته حس می‌کنند شهروند افغانستان به‌حساب نمی‌آیند. این بیگانگی احتمال بروز افسردگی، اضطراب و احساس جداافتادگی را در میان این گروه بالا می‌برد. بدیهی است که در چنین شرایطی افراد در صورتی که امکانات مناسب فراهم نشود یا زمینه‌های فرصت برابر مهیا نباشد، ممکن است به سمت مهاجرت مجدد سوق داده شوند.

بیگانه‌پنداری فرهنگ افغانستان
مهاجرین عادت کرده‌اند فرهنگ ایران یا پاکستان را بپذیرند و نسبت به سنت‌های محلی افغانستان بیگانه‌اند. این بیگانگی باعث می‌شود هویت فرهنگی آنان در چشم جامعه ناقص به‌نظر برسد. نبود برنامه‌ریزی آموزشی و فرهنگی برای گروه مهاجرین بازگشته وضعیت را وخیم‌تر می‌کند. تا حدی ضعف حس عضویت اجتماعی در میان بازگشت‌کنندگان ناشی از همین عدم آمادگی فرهنگی است.

فشار بر زیرساخت‌ها
ورود ناگهانی صدها هزار تن مهاجرین بازگشته، ساختارهای اجتماعی و شهری افغانستان را تحت فشار قرار می‌دهد. شهرها با کمبود مسکن، سرویس‌های بهداشتی و آموزشی مواجه می‌شوند. نبود امکانات کافی می‌تواند به تشدید نارضایتی و ایجاد شکاف‌های قومی-اجتماعی بینجامد. بر اساس هشدار کارشناسان، در غیاب مدیریت مناسب، جابجایی این افراد از مناطق اصلی ممکن است به بی‌ثباتی بیشتر اجتماعی منجر شود.

مطالب مرتبط
شکل‌گیری هویت مهاجرین افغان نسل اول و دوم در ایران
وضعیت اشتغال مهاجران افغان در ایران

راهکارهای ادغام مهاجرین بازگشته با شرایط جدید
  • ادغام مهاجرین بازگشته نسل دوم و سوم، چالشی صرفاً جمعیتی یا اقتصادی نیست، بلکه فرایندی چند بعدی است که نیازمند نگاهی همدلانه و آینده‌نگر است. در غیر این صورت، بازگشت این گروه‌ها نه‌تنها به توسعه کشور یاری نمی‌رساند، بلکه می‌تواند به منبع بحران‌های فرهنگی و اجتماعی و افزایش نارضایتی تبدیل شود. افغانستان برای مواجهه با این پدیده باید خود را نه تنها برای بازگرداندن شهروندان، بلکه برای پذیرش و به‌کارگیری استعدادهای آنان آماده سازد.

فرایند ادغام مهاجرین بازگشته در افغانستان نیازمند تعامل پویا و دیالکتیکی میان سه ضلع کلیدی است: جامعه میزبان، نهادهای سیاست‌گذار و خود مهاجران. جامعه میزبان باید آمادگی پذیرش و تساهل فرهنگی را داشته باشد و نهادهای دولتی نیز وظیفه دارند با تدوین سیاست‌های حمایتی و فراهم‌آوردن فرصت‌های اقتصادی، آموزشی و مدنی، زمینه‌های لازم برای سازگاری را فراهم کنند. در مقابل، مهاجرین بازگشته نیز باید فعالانه در فرآیند ادغام مشارکت کرده و نقش کنش‌گران اجتماعی را ایفا کنند تا از موقعیت «دیگری» فراتر رفته و هویتی نوین در بستر افغانستان بازتعریف کنند. نقش نهادهای رسمی و بین‌المللی در ادغام مهاجرین بازگشته افغانستان بسیار حیاتی است.

برای ادغام موفق، باید رویکردی جامع اتخاذ شود که توسعه مهارت‌های فنی و حرفه‌ای، تأمین مسکن و زیرساخت‌های اجتماعی، حمایت روانی-اجتماعی و آموزش کودکان را شامل شود. همچنین کاهش تبعیض از طریق آگاه‌سازی و تقویت حس همبستگی ملی و افزایش ظرفیت نهادهای مردمی مانند انجمن‌ها و مساجد از اهمیت بالایی برخوردار است. هماهنگی مستمر میان دولت، نهادهای بین‌المللی و جامعه مدنی، کلید مدیریت مؤثر این فرایند است تا مهاجرین بازگشته به‌طور پایدار در جامعه افغانستان ادغام شوند و نقش سازنده‌ای در بازسازی کشور ایفا کنند.

با این حال، ظرفیت ساختاری افغانستان برای هضم این جمعیت متنوع هنوز با چالش‌هایی مانند ضعف نهادی، محدودیت منابع و تنش‌های فرهنگی مواجه است که می‌تواند فرآیند ادغام را پیچیده کند. بنابراین، موفقیت این فرایند مستلزم هم‌افزایی مستمر و هماهنگی میان این سه ضلع و بازتعریف انعطاف‌پذیر هویت جمعی افغانستان است.

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

تلگرام ایکس فیس‌بوک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *