بررسی تحولات افغانستان
شهرنشینی و توسعه شهری تنها یک پدیده جمعیتی یا فضایی نیست، بلکه نیرویی محرک، عمیق و دگرگونساز است که در صورت هدایت صحیح، میتواند نقش مهمی در حل چالشهایی چون فقر، نابرابری، تخریب محیط زیست، شکنندگی و منازعه ایفا کند.
تجربه جهانی نشان میدهد که هیچ کشوری بدون عبور از مسیر شهرنشینی، به رشد اقتصادی پایدار، توسعه اجتماعی و برابری جنسیتی دست نیافته است. این فرآیند بهمثابه نیرویی شناختی، ذهنیتها را بهگونهای دگرگون میسازد که زمینهساز نوآوری، مشارکت اجتماعی و توسعه سیاسی میشود.
افغانستان به دلیل تجربه جنگهای متعدد و تغییرات سیاسی عمیقی که تأثیرات گسترده بر ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن طی بیش از چهار دهه برجای گذاشته، روند توسعه شهری را به شکلی متفاوت و عمدتا تحت تأثیر سه گروه پیموده است: مهاجران داوطلب روستایی که بهدنبال فرصتهای شغلی و آموزشی بهتر به شهرها آمدند، افراد بیجا شده داخلی که به دلیل درگیریها ناچار به ترک خانههای خود شدهاند و بازگشت گسترده پناهندگان از کشورهای همسایه ایران و پاکستان.
در این میان توسعه شهری و خدمات عمومی همگام با رشد جمعیت نبوده است. شهرهای بزرگ بیش از ظرفیت زیربنایی و توان خدماتی خود جمعیت جذب کردهاند. این رشد بیرویه و غیربرنامهریزیشده منجر به گسترش سکونتگاههای غیررسمی و زاغهنشینی شده که اغلب از کمبود خدمات پایه مانند برق، آب و بهداشت رنج میبرند.
توسعه شهری در افغانستان نتیجه بحرانهای امنیتی، اجتماعی و مهاجرتهای اجباری بوده تا فرآیندهای طبیعی و برنامهریزی شده توسعه شهری. این وضعیت، علاوه بر ایجاد چالشهای اقتصادی و اجتماعی، آسیبهای زیستمحیطی جدی را نیز به دنبال داشته و چشمانداز توسعه شهری را به صورت پایدار با ابهام و پیچیدگی فراوانی مواجه ساخته است.
زمینه تاریخی
– اشغال شوروی و آغاز جنگهای داخلی
با اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی، این کشور وارد دورهای طولانی از جنگ و بیثباتی شد. شهرهایی مانند کابل، قندهار و جلالآباد که پیش از آن روند نوسازی و توسعه شهری را تجربه میکردند، بهتدریج به صحنه نبرد و ویرانی تبدیل شدند. فرآیند شهرنشینی مختل و بسیاری از طرحهای توسعه شهری یا متوقف شدند یا بهکلی از بین رفتند. تهاجم شوروی را میتوان نقطه عطفی در تاریخ معاصر افغانستان دانست؛ چراکه موجی از تخریب گسترده زیرساختهای شهری را بهدنبال داشت. این دوره با موج گستردهای از مهاجرت همراه بود که منجر به کاهش چشمگیر جمعیت در برخی مناطق شهری و خالی شدن محلههایی از سکنه شد. کاهش جمعیت، روند سرمایهگذاری در حوزه مسکن و خدمات عمومی را متوقف ساخت و باعث رکود شدید در اقتصاد شهری شد.
پس از خروج نیروهای شوروی، اختلافات شدید میان گروههای مختلف مجاهدین شعلهور شد و افغانستان، بهویژه شهر کابل را به ورطه جنگ داخلی کشاند. درگیریهای فرقهای و حملات راکتی گسترده، منجر به تخریب وسیع زیرساختهای شهری از جمله مدارس، بیمارستانها، شبکههای برق و سیستم حملونقل شد. این دوره، آغاز فروپاشی کامل نظم شهری در پایتخت و سایر شهرهای بزرگ افغانستان بود. در نبود یک دولت مرکزی مقتدر و نهادهای قضایی و امنیتی کارآمد، آنچه از زیرساختهای قبلی باقی مانده بود نیز در آتش جنگ داخلی نابود گردید. افزایش چشمگیر جرایمی مانند قتل و زورگیری، فضای ناامنی شدیدی ایجاد کرد که باعث شد سرمایهگذاریها نیز متوقف شود. در نتیجه، حاشیهنشینی در اطراف شهرهای بزرگ گسترش یافت و توسعه شهری عملاً به رکود کشیده شد.
– بازسازی و رشد نامتوازن
- با روی کار آمدن جمهوریت، موجی از امید نسبت به بازسازی و توسعه شهری در افغانستان شکل گرفت. شهرهای بزرگ بخصوص کابل بهسرعت به کانون پروژههای نوسازی و بازسازی تبدیل شد و میلیاردها دلار کمک بینالمللی وارد کشور گردید. اما در نبود سیاست جامع و هماهنگ شهری، فساد گسترده اداری و تداوم ناامنی در بسیاری از ولایتها، روند دستیابی به توسعه شهری با چالشهای جدی روبرو گردید و بیشتر پروژهها ناقص ماند یا بصورت پراکنده اجرایی شد.

– بازگشت طالبان
با بازگشت مجدد طالبان به دلیل کاهش شدید کمکهای بینالمللی، انزوای اقتصادی و اجرای سیاستهای محدودکننده از سوی حکومت جدید، افت شدید سرمایهگذاری در زیرساختهای شهری رخ داد. با این حال تمرکز طالبان در برخی مناطق بر زیرساختهای اولیه مانند بازسازی جادهها، پلها و سیستمهای آبرسانی است، اما در حال حاضر چالش جدی در روند توسعه شهری، موج جدیدی از مهاجران است که از کشورهای ایران و پاکستان بازگشت داده شدهاند که خود عاملی بر فشار مضاعف و یکی از محرکهای اصلی گسترش شهری و سرعت آن به شمار میرود.
پیامدهای جنگ و بیثباتی بر توسعه شهری
– شکلگیری سکونتگاههای غیررسمی و زاغهها
در پی جنگهای چند دهه اخیر، میلیونها نفر از ساکنان روستاها و مناطق جنگزده به شهرها مهاجرت کردند، بدون آنکه ظرفیت زیرساختی یا برنامهریزی شهری برای جذب این جمعیت وجود داشته باشد. این مسئله منجر به گسترش سکونتگاههای غیررسمی و زاغهها در حاشیه شهرها شد، جایی که خدمات اساسی مانند آب سالم، فاضلاب، برق و مراکز بهداشتی یا وجود ندارد یا بسیار ناکارآمد است. این شرایط موجب گسترش بیماریها، تشدید فقر و تضعیف انسجام اجتماعی در مناطق شهری شده است.
– بحران منابع طبیعی
فقدان طرحهای جامع شهری و عدم کنترل کارآمد بر روند توسعه شهری، سبب رشد پراکنده شهرهای افغانستان بهویژه در دهههای اخیر، گشته است. این توسعه افقی اغلب بدون ارزیابیهای محیطزیستی و سنجش ظرفیت منابع انجام شده، بهویژه در زمینه منابع آب و زمین که با فشار مضاعف روبهرو شدهاند. در نتیجه، شاهد بحرانهایی چون افت سطح آبهای زیرزمینی، کمبود انرژی، تخریب اراضی کشاورزی و افزایش تعارضات بر سر منابع طبیعی هستیم.
– رشد ناعادلانه
در روند توسعه شهری در افغانستان، برخی مناطق (نزدیک به مراکز قدرت) بسیار توسعهیافته و دیگر مناطق کاملاً محروم باقیماندهاند. توزیع نامتوازن منابع و سرمایهگذاریهای توسعهای در افغانستان منجر به شکلگیری نابرابری شدید فضایی در درون شهرها شده است. مناطقی که به نهادهای حکومتی، پروژههای بینالمللی یا مراکز اقتصادی نزدیک هستند، از زیرساختها و خدمات بهتر بهرهمند شدهاند، در حالی که سایر مناطق، بهویژه حاشیهنشینها و مناطق دورافتاده شهری، از ابتداییترین خدمات نیز محروم ماندهاند. این وضعیت نابرابری اجتماعی و احساس بیعدالتی را در بین ساکنان شهری افزایش داده و ثبات اجتماعی را تهدید میکند.
– تمرکز سرمایهگذاری خارجی در پروژههای نمادین
بخش عمدهای از سرمایهگذاریهای بینالمللی، بهجای توسعه پایدار و زیربنایی، صرف پروژههای نمادین و امنیتمحور مانند ساخت سفارتها، پایگاههای نظامی، هتلهای مجلل و ساختمانهای اداری شد. این پروژهها نهتنها پاسخگوی نیازهای روزمره مردم نبودند، بلکه شکاف بین شهروندان و نهادهای بینالمللی را عمیقتر کردند. در نتیجه، فرصت مهمی برای توسعه واقعی زیرساختها، مانند شبکه حملونقل عمومی، آبرسانی، فاضلاب و مسکن مقرونبهصرفه از دست رفت.
– نابودی معماری تاریخی و فرهنگی بسیاری از شهرها
جنگهای پیدرپی، بیتوجهی به میراث فرهنگی و گسترش بیرویه شهری بدون ضوابط حفاظتی، به تخریب بخش زیادی از بافتهای تاریخی و معماری ارزشمند شهرهای افغانستان انجامیده است. این نابودی نهتنها هویت فرهنگی شهرها را تهدید میکند، بلکه موجب کاهش جاذبههای گردشگری، تضعیف حس تعلق اجتماعی و از بین رفتن سرمایه نمادین شهرها نیز شده است. حفظ این میراث نیازمند بازنگری در سیاستهای توسعه شهری و گنجاندن حفاظت فرهنگی در برنامههای توسعه است.
– فقدان نهادهای محلی برای مدیریت توسعه شهری
یکی از پیامدهای ساختاری جنگ، تضعیف نهادهای محلی و وابستگی بیش از حد به کمکها و سازمانهای بینالمللی بوده است. شهرداریها و شوراهای محلی غالباً از نظر منابع مالی، تخصص فنی و استقلال نهادی در سطح پایینی قرار دارند و نقش اجرایی مؤثری در مدیریت توسعه شهری ایفا نمیکنند. این وضعیت باعث شده تصمیمگیریها اغلب از بالا به پایین و بر اساس منافع خارجی شکل گیرد، نه بر پایه مشارکت شهروندان و اولویتهای واقعی شهری.
مطالب مرتبط
مهاجرت داخلی؛ تغییر ساختار شهر و روستا در افغانستان
چهره جدید غرب کابل در حکومت طالبان
جمعبندی
شهرهای ناکارآمد و نابرابر
در نبود برنامهریزی جامع، شهرهای افغانستان به فضاهایی ناکارآمد و نابرابر تبدیل شدهاند. فاصله طبقاتی شدید، تمرکز خدمات در مرکز شهر و حاشیهنشینی شدید، از ویژگیهای بارز شهرهای امروز افغانستان هستند. این نابرابریها، خود به بازتولید چرخه خشونت و بیثباتی دامن میزند. در نتیجه، چهار دهه بحران در افغانستان از اشغال نظامی و جنگهای داخلی گرفته تا حکومت و بازگشت طالبان ساختارهای شهری افغانستان را به شدت تحت تأثیر قرار داده و فرصتهای توسعه را از میان برده است. در حالیکه شهرها میتوانستند بهعنوان موتورهای محرک توسعه ملی در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایفای نقش کنند، اکنون به پناهگاههای بحرانزدگان و قربانیان اصلی بیثباتی بدل شدهاند.
پیامدهایی چون گسترش زاغهنشینی، نابرابری فضایی، فشار بر منابع طبیعی و فروپاشی نظم شهری، چشمانداز توسعه پایدار را با چالشهای جدی مواجه کردهاند. این در حالیست که هیچ روند توسعهای بدون ثبات سیاسی، امنیت پایدار، و مشارکت فعال نهادهای مردمی و مدنی امکانپذیر نیست. در طی سالیان گذشته توسعه اضطراری به دلیل بحرانهای مداوم در اولویت بوده، اما این رویکرد در بلند مدت نتوانسته نیازهای اساسی و زیرساختهای دائمی را ایجاد نماید، برای آینده، مسیر توسعه شهری در افغانستان باید بر پایه سیاستگذاری علمی، دادهمحور و مشارکتجویانه بنا شود و ضمن بهرهگیری از تجربههای موفق کشورهای بحرانزده، با شرایط خاص فرهنگی و اجتماعی کشور همراستا گردد.
راهکارهایی همچون تدوین طرح جامع شهری با مشارکت عمومی، تمرکز بر پروژههای زیربنایی، مدیریت اصولی مهاجرت داخلی، تقویت زیرساختهای محیطزیستی، کاهش نابرابری فضایی و توانمندسازی نهادهای محلی، تنها در صورتی میتوانند مؤثر واقع شوند که در چارچوبی شفاف و بومی به اجرا درآیند. در نهایت، تنها با بازتعریف نقش شهرها و مردم در فرآیند توسعه، میتوان امیدی به ساخت آیندهای پایدار و عادلانه در ساختار شهری افغانستان داشت.