بررسی تحولات افغانستان
در هفتههای اخیر بحث بازگشت ایالات متحده به پایگاه بگرام افغانستان، به یکی از سوژههای مهم ژئوپلیتیکی تبدیل شده است. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، خواستار واگذاری پایگاه هوایی بگرام شده است، پایگاهی که بیش از دو دهه ستون اصلی حضور ایالات متحده در منطقه بود.
موقعیت پایگاه بگرام در مجاورت چین و ایران، امکان نظارت بر آسیای مرکزی و روسیه را فراهم میکند. بنابراین، هرگونه کنترل آمریکا بر بگرام به اهرم فشار بزرگی برای نفوذ تبدیل خواهد شد. با این وجود، درخواست ترامپ با مخالفت شدید حکومت طالبان مواجه شده است بهطوری که مقامات مختلف طالبان با قاطعیت به اظهارات ترامپ پاسخ رد داده و گفتهاند که حاکمیت افغانستان«تقسیمناپذیر» بوده و اجازه حضور نظامی به هیچ خارجی نه تنها در بگرام بلکه در هیچ جایی از خاک افغانستان را نخواهد داد.
همانطور که اشاره شد، موقعیت پایگاه بگرام میتواند در رصد فعالیتها و احتمالا عملیات علیه محور چین- ایران- روسیه مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین، این موضوع را میتوان از ابعاد مختلف واکاوی کرد. با توجه به رویکرد دونالد ترامپ در سیاست خارجی خود که بیشتر ژئواکونومیک محور است، میتوان در پیشنهاد بازگشت آمریکا به بگرام، اهداف و انگیزههای اقتصادی با محوریت «کریدورهای تجاری» را نیز ردیابی کرد که به مهمترین آنها اشاره میشود.
کنترل ثروت معدنی افغانستان
باوجود رتبه پایین افغانستان در شاخصهای اقتصادی و بهویژه رفاه که ریشه در ناآرامیهای چندین دههای دارد، این کشور براساس برخی برآوردها بیش از ۳ تریلیون دلار ثروت معدنی دست نخورده، از جمله ۶۰ میلیون تن مس، ۱۸۳ میلیون تن آلومینیوم و ۲.۲ میلیارد تن سنگ آهن دارد که میتواند در تحریک ترامپ تاجر موثر باشد. همچنین افغانستان یکی از غنیترین کشورها در زمینه لیتیوم است. سازمان زمینشناسی آمریکا تخمین زده بود که منابع لیتیوم افغانستان ارزشی حدود 3 تریلیون دلار دارد. با توجه به حرکت شتابان صنعت جهانی به سوی استفاده از باتریهای لیتیومی در خودروهای برقی و دیگر تجهیزات، رقابتی جهانی برای تصرف منابع لیتیوم آغاز شده است. گزارشهای متعدد درباره میل و رغبت چین برای به دست گرفتن منابع لیتیوم افغانستان، ممکن است برای پیشی گرفتن ترامپ در این رقابت موثر بوده باشد.
بنابراین کنترل منابع زیرزمینی افغانستان یکی از انگیزههای مهم ترامپ برای بازگشت به بگرام و کنترل منطقه است. به ویژه که با توجه به نزدیکی اخیر طالبان به پکن و مسکو، احتمال ورود رقبای راهبردی واشنگتن به این مقوله وجود دارد. باید توجه داشت که در حوزه مواد معدنی و عناصر خاکی کمیاب، چین دست برتر را نسبت به آمریکا دارد. بنابراین، دسترسی به منابع معدنی افغانستان از اهمیت راهبردی برای واشنگتن برخوردار است.
مقابله با کریدور چین-افغانستان- ایران از طریق کنترل بگرام
تقریباً رویکرد اصلی ایالات متحده در سیاست خارجی معطوف به مقابله با ظهور نظم نوین جهانی مبتنی بر چندقطبی است که بدون تردید سلطه ایالات متحده در تجارت جهانی را نیز تحت شعاع قرار میدهد. بدون تردید نبرد بر سر کریدورهای تجاری مهمترین بخش از نظم نوین چند قطبی است. از همین روی، تمام تمرکز آمریکا و در مجموع غرب معطوف به کاهش نفوذ کریدورهای چینی و شرکای آن و معرفی جایگزینهایی برای آنهاست.
چین برای گسترش نفوذ خود در جهان ابتکار جاده و کمربند را تعریف کرد که بیش از ۶۰ درصد کشورهای جهان را در برمیگیرد. در این میان، بخش شمال این ابتکار به دلیل جنگ اوکراین با ناامنی مواجه شده و ناگزیر به کریدورهای میانی این ابتکار روی آورده است که در این میان، کریدور میانی چین- قزاقستان – دریای خزر- آذربایجان- گرجستان- ترکیه نسبت به کریدور دیگر میانی مانند چین-قزاقستان- ترکمنستان- ایران- ترکیه، پیشرفت بهتری داشته است. اما اکنون، ورود ایالات متحده به دالان زنگزور، این نگرانی را در پکن ایجاد کرده که اتکای بیش از حد به مسیر آذربایجان میتواند در آینده خطرناک باشد.
از همین روی، پکن به دنبال تعریف جایگزینهای دیگر به ویژه با محوریت ایران و افغانستان است. آغاز کریدور چین- قرقیزستان- ازبکستان که میتواند به ایران و افغانستان نیز گسترش یابد در همین راستاست. بنابراین، افغانستان در آینده کریدورهای تجاری چین و ایران نقش محوری دارد به ویژه که به حلقه واسط آسیای مرکزی و آسیای جنوبی نیز است.
همچنین، پکن در راستای تامین امنیت انرژی خود به دنبال کاهش وابستگی به تنگه مالاکا است که بیش از ۹۰ درصد انرژی وارداتی وابسته به آن است و ایالات متحده نفوذ بالایی در آن منطقه دارد. این امر سبب شده است که پکن بیش از قبل نگران تامین امنیت انرژی خود از خاورمیانه گردد. بنابراین، پکن به دنبال راهکارهای جایگزین مانند کریدور اقتصادی چین و پاکستان (CPEC) است که بنادر جنوبی پاکستان را به چین متصل میکند. اما با این وجود، با توجه به بازی دوگانه پاکستان با قدرتها، پکن متکی به این مسیر نخواهد شد. از همین روی، چین احتمالا تمرکز ویژه به مسیر ریلی چین- افغانستان – ایران خواهد داشت که در انتقال انرژی نیز میتواند کاربرد داشته باشد.
بنابراین به نظر میرسد یکی از انگیزههای دولت ترامپ و سیستم تصمیمگیری ایالات متحده از بازگشت به بگرام، کنترل مسیرهای تجاری چین است که این امر از از اهمیت راهبردی برخوردار خواهد بود.

کنترل کریدور شمال-جنوب با تسلط بر بگرام
کریدور شکال-جنوب از همان ابتدا در تیررس ایالات متحده بوده و اکنون هم که روابط این کشور با هند تیره شده است، واشنگتن سعی در تشدید فشار بر آن را دارد. کریدور شمال-جنوب، از سه شاخصه غربی (آذربایجان)، دریای خزر و شرقی (قزاقستان و ترکمنستان) تشکیل شده است که شاخههای غربی و خزر به دلیل مسائل فنی و ژئوپلیتیکی عملا فعالیت آنچنانی ندارند. اما بخش شرقی این کریدور که روسیه را از طریق آسیای مرکزی به ایران متصل میکند، تقریبا فعال و بیشتر بار ارسالی روسیه نیز از این طریق منتقل میشود.
کشورهای محصور در خشکی آسیای مرکزی همواره به دنبال اتصال به بنادر ایران و پاکستان بودهاند که بخش شرقی کریدور شمال-جنوب میتواند در این راستا باشد. البته، پیش از این ازبکستان، افغانستان و پاکستان قرارداد کریدور ترانس افغانستان را امضاء کردهاند که اخیر قزاقستان به آن پیوسته و مسکو نیز ابراز حمایت کرده است. هرچند بخش شرقی کریدور شمال-جنوب و ترانس افغان به نوعی رقیب یکدیگر هستند، اما با پیوستن افغانستان به کریدور شمال-جنوب و وجود راه آهن خواف-هرات تا حدود این رقابت تبدیل به همکاری خواهد شد. در این صورت، تحولات ژئوپلیتیکی به نفع روسیه و ایران در آسیای مرکزی و حتی جنوب آسیا تغییر خواهد کرد.
مطالب مرتبط
بگرام؛ چالش جدید آمریکا و طالبان در معادلات ژئوپلیتیک منطقه
اجماع منطقهای علیه بازگشت آمریکا به بگرام
در واقع، ادغام افغانستان در کریدور شمال-جنوب میتواند نفوذ ایالات متحده را در منطقه کاهش داده و تاثیر کریدور هند_خاورمیانه- اروپا را خنثی کند. در آن صورت تمام رشتههای واشنگتن برای مقابله با محور چین-روسیه-ایران به نوعی پنبه خواهد شد. از همین روی، ورود به افغانستان و پایگاه بگرام به نوعی در راستای مقابله با کریدور شمال-جنوب نیز میتواند تفسیر شود.
ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید