بررسی تحولات افغانستان
در 3 گذشته، تحریک طالبان پاکستان به عنوان دینامیک جدیدی در روابط پاکستان و افغانستان مطرح شده است. به دنبال حملۀ هوایی پاکستان به مناطقی از ولایت پکیتکا در شرق افغانستان برای هدف قرار دادن پایگاههایی که ادعا شد در آن نیروهای تحریک طالبان پاکستان (TTP) مستقر هستند، بار دیگر این دینامیک فعال شد. با کشته شدن دست کم 50 غیرنظامی بر اثر این حمله، حکومت طالبان در اقدامی تلافی جویانه، برخی پاسگاههای مرزی نیروهای پاکستانی را هدف قرار داد. این حمله و پاسخ آن، تنشهای بین دو کشور را وارد فاز جدیدی کرده است.
اهمیت سوق الجیشی مناطق تحت تصرف TTP
عملیاتهای نظامی تحریک طالبان پاکستان در گذشته به شکل چریکی و بدون عزم برای تصرف جغرافیا بود اما به تازگی، TTP مناطقی را در خاک پاکستان تصرف و حفظ کرده است. اگر تحریک طالبان پاکستان بتواند تا مدتی این مناطق را حفظ کند در آن صورت، طرح حکومت طالبان برای انتقال نیروهای TTP از مناطق مرزی به اطراف کابل و دیگر ولایات اهمیت بیشتری مییابد و در چانهزنیهای دیپلماتیک، کابل دست برتر را خواهد داشت.
رویکرد پاکستان؛ اقدام مشترک با جبهه مقاومت
برخی سیاستمداران پاکستانی تحولات امنیتی اخیر بین دو کشور را فراتر از یک واقعۀ امنیتی تفسیر میکنند و آن را بخشی از راهبرد حکومت طالبان در قبال پاکستان میدانند. این کارشناسان معتقدند که حکومت طالبان از تحریک طالبان پاکستان و شکافهای اجتماعی موجود در پاکستان به ویژه در ایالت خیبر پختونخوا، به عنوان ابزار فشار علیه پاکستان استفاده میکند. اگر این نوع دیدگاه در ساختارهای سیاسی و امنیتی پاکستان فراگیر شود، ممکن است این کشور سیاست متقابل را با حمایت از مخالفان حکومت طالبان در دستور کار قرار دهد. چنانچه حفیظ منصور یکی از اعضای جبهه مقاومت ملی افغانستان در گفتگو با یک رسانه، ضمن اشاره به سفر رئیس آی اس آی پاکستان به دوشنبه، از آغاز مذاکرات بین آی اس آی با جبهه مقاومت برای اقدام مشترک در برابر حکومت طالبان خبر داد. این نخستین بار است که یک عضو ارشد جبهه مقاومت ملی افغانستان، مذاکرات با آی اس آی را برای اقدام مشترک علیه حکومت طالبان تایید میکند.
پیامدها
باید اذعان کرد که شکافهای اجتماعی یا مذهبی در اکثر کشورهای منطقه وجود دارد. اگر کشورهای منطقه به جای تقویت روابط مسالمتآمیز و حسن همجواری، بر فعالسازی شکافهای اجتماعی در کشورهای همسایه به عنوان یک ابزار و مزیت در روابط خارجی خود استفاده کنند، این وضعیت منازعات پیچیده و دامنهداری را در سطح منطقه گسترش خواهد داد و زمینه را به نفع قدرتهای بزرگ استعماری مساعد میسازد.
سیاست فعالسازی گسلهای امنیتی در کشورهای همسایه، ممکن است کشورهای در معرض تهدید را به دفاع جمعی وادار سازد. اگر این کشورها وارد یک پیمان دفاع جمعی شوند، در این صورت، جایگاه افغانستان تحت حکومت طالبان در نظم منطقهای به شدت تنزل پیدا میکند که این وضعیت مطلوب مخالفان حکومت طالبان خواهد بود.
توصیه کاربردی
تاریخ معاصر افغانستان بیانگر آن است که امنیتیسازی افغانستان برای کشورهای منطقه چه توسط حکومتهای مستقر در افغانستان و چه توسط میزبانی افغانستان از قدرتهای استعماری، پیوسته به ضرر حاکمیت ملی افغانستان تمام شده است.
به احتمال زیاد، هر نوع حمایت حکومت طالبان از شبهنظامیان مخالف کشورهای منطقه، باعث مشروعیت حمایت از مخالفان حکومت طالبان میگردد. یا دستکم، کشورهای در معرض تهدید را به عکسالعمل متقابل تشویق میکند که به نفع صلح و ثبات افغانستان نیست.
با توجه به درسهای تلخ گذشته، منافع ملی افغانستان ایجاب میکند که حکومت طالبان سیاست کاملا بیطرفانه را در سیاست خارجی خود اتخاذ کند و از هر نوع امنیتیسازی محیط افغانستان خودداری کند.