جمعه 2/ 9 / 1403
جستجو
Close this search box.

بررسی تحولات افغانستان

در این روزها برخی برای این که بار دیگر افغانستان را به کانون جنگ و درگیری تبدیل کنند، با استدلال به این که طالبان سایر قومیت‌ها را از قدرت محروم کرده‌اند، تاجیکان، ازبک‌ها و هزاره‌ها را به جنگ قومی علیه پشتون‌ها ترغیب و تشویق می‌کنند. آبشخور این ترغیب مردم به جنگ قومی باید جداگانه بررسی شود اما این نکته محرز شده است که مسئله افغانستان نه‌تنها از طریق جنگ قومی حل نمی‌شود بلکه خود از اصلی‌ترین عوامل خلق بحران‌های گذشته بوده است و مانند یک سیکل معیوب معضلاتی را در پی خواهد داشت. در گذشته این عامل در دو مرحله بلای جان مردم افغانستان شده و از مهم‌ترین عوامل خلق بحران و فروپاشی نظام سیاسی در این کشور شد.

نخست، پس از شروع جهاد علیه تهاجم شوروی به افغانستان و حکومت کمونیستی تحت حمایت آن، فاکتور قومیت به عنوان یکی از فاکتورهای اصلی در شکل‌گیری گروه‌ها و تنظیم‌های جهادی عمل کرد. اما پس از خروج شوروی و سقوط حکومت نجیب‌الله این فاکتور به مجاهدین فاتح که قالب گروه‌های قومی دسته بندی شده بودد، اجازه نداد که به دلیل تمایلات و نگاه شدید قومی حکومت اسلامی ادعایی خود را در افغانستان بنا نهند. در آن دوره که به جنگ‌‌های داخلی نام گرفته است اما در حقیقت جنگ‌های قومی بر سر تقسیم قدرت بود، در کنار فروپاشی شیرازه‌ سیاسی و نابودی زیربناهای اقتصادی، فجایعی رخ داد که زبان از وصف آن قاصر است و سرانجام آن غائله برپا شده توسط طالبان از میان برداشته شد.

دومین مرحله که عامل قومیت اجازه نداد افغانستان صاحب یک نظام سیاسی کارآمد و پایا شود، دو دهه گذشته بود. یکی از دلایل اصلی عدم موفقیت نظام جمهوری بیست ساله، کشمکش‌ و تضاد‌های قومی در درون جمهوریت بود به طوری که انسجام سیاسی و منطق کارکردی آن را ازهم‌ گسیخت و سرانجام نابود کرد. از مصادیق کلان چنین نگرشی، بحرانی‌ شدن تمام دوره‌های انتخابات ریاست جمهوری بود به گونه‌ای که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ جنگ داخلی یا همان جنگ قومی میان دو تیم انتخاباتی از سوی بسیاری از ناظران محتمل شمرده می‌شد.

در کنار این تجربه تلخ تاریخی از نزاع‌های قومی و پیامدهای سنگین آن، در صورت شروع دوباره جنگ قومی در افغانستان بر اثر تشویق‌ها و ترغیب‌هایی که از سوی برخی مهاجرین و دیاسپورای افغان‌ صورت می‌گیرد، سه پیامد مخرب دور از انتظار نیست. پیامد اول این است که اگر جنگ قومی بار دیگر شروع شود، کلیت و یکپارچگی افغانستان با خطر جدی مواجه خواهد شد زیرا در صورت شروع جنگ قومی هر قوم در جغرافیای خود، علم خودمختاری را برخواهد داشت و از آنجا که ترکیب جمعیتی افغانستان شکلی موزائیکی دارد، کل این کشور به میدان نبرد قومی تبدیل خواهد شد. پیامد دوم در صورت وقوع جنگ قومی این است که نبردها صرفاً‌ منحصر به گروه‌های قومی نخواهد بود بلکه فضای ایجاد شده بر اثر جنگ قومی، زمینه را برای ورود انواع گروه‌های جنگجو از جمله داعش که سخت در کمین است به‌وجود خواهد آورد. پیامد سوم این است که با فرض آن که نبرد علیه طالبان به پیروزی برسد که به طور قطع این اتفاق به دلیل انسجام گروه‌های پشتون رخ نخواهد داد، چه کسی تضمین می‌کند که در فردای آن روز، گروه‌های پیروز مانند نیمه اول دهه ۱۹۹۰ دوباره به سر تقسیم قدرت به‌جان هم نیفتاده و همان تجربه تلخ دوباره تکرار نشود.

در شرایط کنونی افغانستان، نه تنها هیچ جنگی از جمله «جنگ قومی» به سود مردم این کشور نیست بلکه به باز شدن جعبه پاندورا در این کشور و بروز تبعات سنگین برای مردم افغانستان منجر خواهد شد. از این رو تلاش آن عده از مهاجرین و دیاسپورای افغانستان که خود در حاشیه امن نشسته‌اند و با تحریک مردم در پی برافروختن جنگ قومی در افغانستان هستند، جز ثبت سال‌های خونینی دیگر در تاریخ این کشور، پیامد دیگری نخواهد داشت.

حکومت سرپرست افغانستان با درک این خطرات و موقعیت حساس، ضمن احترام به حقوق دیگر اقوام افغانستان، فرصت به دست آمده را غنیمت شمرده و برای بحران‌زدایی از افغانستان گام‌های اساسی بردارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *