دوشنبه 5/ 9 / 1403
جستجو
Close this search box.

بررسی تحولات افغانستان

به‌رغم وجود اختلافات درون‌جناحی و تفاوت‌های فکری میان طیف‌های مختلف طالبان، در شرایط حاضر نباید در مورد این اختلافات سیاسی اغراق کرد و گرفتار فرضیه‌های غیر واقعی شد. در طول تاریخ سیاسی معاصر افغانستان، طالبان در ساختار کلان سیاسی و نظامی خود متحدترین و منسجم‌ترین گروهی ‌است که تاکنون ظاهر شده است. بزرگترین و تنها اختلاف سیاسی و نظامی طالبان را می‌توان انشعاب جناح ملا محمدرسول آخوند بیان کرد که با حمایت گزاف دولت افغانستان در سال 1394 صورت گرفت. دیگر رهبران طالبان متحدانه در مقابل این انشعاب ایستادند و آن را متلاشی کردند.

به دنبال این حادثه، ملا اختر منصور رهبر وقت گروه طالبان، سیاست خود در قبال شاخه‌های محلی طالبان را بازنگری کرد و توانست استراتژی کارآمدی را طراحی کند. براساس این استراتژی، رهبری طالبان به تمام شاخه‌های نظامی و محلی طالبان در سراسر افغانستان، امتیاز خودمختاری داد و دست آنها را در قبال سیاست، اداره محلی و عملیات نظامی بازگذاشت. بعدها شبکه القاعده و گروه داعش نیز از این استراتژی طالبان الگوبرداری کرد و به دلیل گستردگی قلمرو فعالیت خود در سطح منطقه، به شاخه‌های محلی‌، خودمختاری تفویض کرد.

اما پس این که گروه طالبان از یک «گروه شورشی» به «دولت مستقر» تبدیل شد، آن استراتژی، فلسفه وجودی خود را از دست داد چرا که پس از تشکیل «نهاد دولت»، بالتبع با دو امر جدید مواجه می‌شویم که نادیده انگاشتن آن غیر ممکن است.

نخست؛ به نظر تمام فلاسفه سیاسی، با تأسیس نهاد دولت، «کنترل انحصاری نظم و قوه قهریه»، «جمع‌آوری و مصرف درآمدهای ملی» و «وضع قانون و پالیسی کلان ملی» از خصوصیات ذاتی و لازمه غیر قابل انفکاک نهاد دولت است. این وضعیت ناخواسته زمینه انحصار قدرت را در حوزه رهبری دولت فراهم می‌کند.
در اینجا است که سیاست متمرکزسازی دولت با استراتژی خودمختاری گروه‌ها در حالت تقابل قرار می‌گیرد و از لحاظ روان شناسی نیز واگذاری قدرت و اختیارات پس از سپری شدن دوران سختی‌های جنگ و رسیدن زمان آرامش و امتیاز، کار سختی است. مشارکت و کسب امتیاز برای گروه‌های ذینفع، در سیاست و حکومتداری دنیای امروز یک امر رایج، پسندیده و ضروری است و در اخلاق سیاسی دنیای امروزی، هیچ گونه جای نکوهش هم ندارد.
جناح‌های طالبان این واقعیت را هم می‌دانند و هم مطالبه دارند و در این روزها شاهد همین امر می‌باشیم. انتقاد سراج‌الدین حقانی وزیر کشور/داخله حکومت طالبان از “انحصار قدرت”، دقیقا به همین شرایط دشوار حاضر باز می‌گردد. لذا، اگر رهبری طالبان نتواند در این مورد، مکانیسم کارآمدی را طراحی و تطبیق کند، بدون تردید اختلافات جناحی و گروهی طالبان از «احتمال» به «واقعیت عینی» تبدیل خواهد شد.

دوم؛ پس از تشکیل دولت به عنوان حاصل تلاش مشترک، تمام رهبران و جناح‌های سیاسی مرتبط، حفظ بقای دولت را برای حفظ موجودیت خود یک امر حیاتی می‌دانند. اختلافات سیاسی رهبران ارشد طالبان دقیقا از همین‌جا آغاز می‌شود که چگونه و با چه کار شیوه‌ای بقای دولت خود را به عنون سپهر موجودیت خود، حفاظت و صیانت کنند.

مکانیسم و کارشیوه‌ای را که رهبری طالبان برای دولتداری امارت اسلامی روی دست گرفته است، از نظر بسیاری از رهبران ارشد و علمگرای طالبان، با صیانت و بقای دولت طالبان در بلند مدت منافات دارد و خطر آفرین تلقی می‌شود.
بنابراین، اگر رهبر طالبان در پالیسی‌سازی خود از «رأی واحد» عدول نکند و نتواند باقی رهبران را اقناع و یا آرای متعدد را توحید کند، در زمان نه چندان دور، اختلافات سران سیاسی طالبان عملا وارد فاز واقعی و عینی می‌شود و پیش از وقوع جنگ داخلی، احتمال کودتای سیاسی امری محتمل به نظر می‌رسد.

نکته تکمیلی این که دولت پاکستان همیشه پس از شکل‌گیری دولت مرکزی در کابل، به فرسایش تدریجی آن دولت مبادرت کرده است و اکنون نیز شرایط به گونه‌ای رقم خورده است که دولت پاکستان به دنبال اهرم فشار بر حکومت طالبان از داخل طالبان است. با عینی‌شدن اختلاف میان سران ‌طالبان، بخشی از بدنه‌ طالبان برای همکاری مستقیم با دولت پاکستان تمایل نشان خواهد داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *