بررسی تحولات افغانستان
پس از خروج آمریکا از افغانستان و مسلط شدن طالبان بر قدرت، این کشور با یک خلا ژئوپلیتیکی مواجه شد که از منظر استراتژیستهای چینی هم فرصت و هم تهدید بود. مروری بر سیاست چین در قبال حکومت طالبان، ضمن شناخت الگوی چینی در مواجهه با بحران منطقهای، نکاتی آموزنده را برای چگونگی تبدیل تهدید به فرصت میآموزد. این یادداشت نگاهی کوتاه به چگونگی مواجه پکن در افغانستان پسا آمریکا و جمهوریت دارد.
ارزیابی سریع و راهبردی چین از اوضاع
پس از فروپاشی ناگهانی نظام سیاسی افغانستان و حاکم شدن طالبان و در حالی که تحلیل و ارزیابی بسیاری از کشورها درباره چگونگی مواجهه با این بحران ماهها زمان بُرد، سیاستمداران چینی بدون از دست دادن فرصت و با شناختی که از قبل از طالبان داشتند، با سرعت به یک ارزیابی راهبردی در قبال افغانستان جدید رسیدند؛ «مذاکره به منظور معامله». چینیها در گام نخست سفارت خود را در کابل باز نگهداشتند تا ضمن اثبات حسن نیت به حکومت جدید، باب مذاکره مستقیم با رهبران طالبان فراهم باشد.
مواجهه حکومت طالبان با یک فرصت
در دست گرفتن حکومت به یکباره، رهبران طالبان را هم در شوک فرو برده بود و در چنین شرایطی پیش قدم شدن چین برای مذاکره از نظر آنان ارزشمند بود. از منظر رهبران طالبان، تعامل با چین به عنوان یک قدرت جهانی، ضمن اعتبار بخشی به حکومت طالبان، از منظر اقتصادی هم میتوانست تا حدی خلاهای ناشی از قطع کمکهای خارجی را پر کند. نگاهی به عملکرد طالبان در مذاکره با چینیها پس از دو و نیم سال، نشان میدهد که رهبران طالبان به رغم عدم تجربه در حکومتداری، به خوبی توانستند از این فرصت استفاده کنند و سهم خوبی از معامله عاید شوند.
سرنوشت جنگجویان ایغوری
در گام دوم، چین مهمترین نگرانیهای خود را با حکومت طالبان مطرح کرد و مطالبات صریح خود را مطرح کرد. در راس این نگرانیها و مطالبات، سرنوشت جنگجویان ایغور بود که سالها در کنار طالبان در افغانستان حضور داشتند. سرنوشت جنگجویان ایغور نشان میدهد که مذاکرات دو طرف در این زمینه موثر بوده است. طالبان دو راه را در مقابل جنگجویان ایغوری قرار دادند؛ یا بر اساس دستورالعمل جدید در مکانهای تعیین شده و تحت نظارت حکومت طالبان مستقر شوند و یا افغانستان را ترک کنند. بخشی از جنگجویان ایغوری از افغانستان خارج شدند و برخی دیگر در مکانهای تعیین شده دور از مرزهای چین از جمله ولایت سرپل مستقر شدند.
فرصتهای اقتصادی افغانستان برای چین
سومین گام چین، استفاده از ظرفیتهای اقتصادی افغانستان بود. فرصتی که در دوران حضور آمریکا برای رقبای واشنگتن به خصوص چین وجود نداشت و به رغم رغبت پکن برای سرمایهگذاری میلیاردی در معدن مس عینک، آمریکا و حکومت تحت حمایت آن عرصه را برای اجرایی شدن آن فراهم نکردند. با خلا به وجود آمده پس از خروج آمریکا، پکن بر اساس یک سیاست عملگرایانه، به دلایل متعددی سیاست سرمایهگذاری اقتصادی در افغانستان را در دستور کار قرار داد. نخست، به عنوان یک مشوق برای طالبان به منظور مهار جنگجویان ایغوری، دوم جلوگیری از پیامدهای بحران عمیق اقتصادی افغانستان و سوم وابستهسازی افغانستان و حکومت طالبان به چین.
متعاقب این سیاست بود که بخش خصوصی چین به سوی افغانستان گسیل یافت. برخلاف سیاستهای نادرست غرب در 20 سال گذشته، پروژههای اقتصادی چین در افغانستان جدید، کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت تعریف شدند. این هدفگذاری درست سبب شده است که برخی پروژهها اکنون به ثمردهی برسند و حکومت طالبان قادر شده است که بخشی از بودجه دولتی را از این پروژه
ها تامین کند.
تبادل سفیر
چهارمین گام چین، حرکت به سمت تعامل عمیقتر با حکومت طالبان بود. پکن در یک اقدام شگفتآور و بدون این که خود را درگیر رایزنی با دیگر کشورها کند، مبتنی بر منافع ملی خود، سفیر جدیدی با تشریفات کامل به کابل معرفی کرد و همچنین سفیر حکومت طالبان را به طور رسمی پذیرش کرد. این اقدام جسورانه پکن مبتنی بر درک دقیق آن از شرایط است. بسیاری از کشورهای منطقه و فرامنطقه اکنون به این درک رسیدهاند که نه جایگزینی برای حکومت طالبان وجود دارد و نه عزمی برای تغییر رژیم در افغانستان وجود دارد. از سوی دیگر، سیاست فشار و انزوا، در قبال حکومت طالبان کارساز نبوده و به همین دلیل به فکر راههای دیگر از جمله تعامل با حکومت طالبان هستند. مسیری که چین با تیزبینی، دو و نیم سال پیش در گرفت و اکنون از این تصمیم درست بهره میبرد.
جمعبندی
چین بعد از تحولات به وجود آمده در مرداد / اسد 1400 بدون آن که سیاست خود را معطل دیگران کند، باب مذاکره با طالبان را به منظور تعامل یا معامله گشود. نتیجه این مذاکرات یک معامله بُرد – بُرد با حکومت طالبان بود. چینیها ضمن مهار جنگجویان ایغور در افغانستان به فرصتهای اقتصادی موجود در افغانستان دست یافتند و حکومت طالبان ضمن کسب منافع اقتصادی، منافع سیاسی از جمله تبادل سفیر با یک قدرت بزرگ را عاید شدند. در بررسی الگوی چین در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، شناخت و درک دقیق از محیط، تصمیم به موقع، اتخاذ راهبرد درست و اقدام جسورانه از جمله شاخصهای قابل توجه هستند.