بررسی تحولات افغانستان
سرانجام پس از یک رقابت نفسگیر برخلاف تمام نظرسنجیها و پیشبینیهای انجام شده، دونالد ترامپ از جناح جمهوریخواهان با شکست کاملا هریس به عنوان چهل و هفتمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا انتخاب شد.
بازگشت ترامپ به کرسی ریاست جمهوری آمریکا میتواند مثل دوره قبل ریاست جمهوری وی، شوکی به سیاست و حکومت آمریکا بهخصوص در حوزه سیاست خارجی آن کشور وارد کند. دیدگاههای متفاوت ترامپ نسبت به مسائل و موضوعات جهانی، در چهار سال آینده، احتمالا روابط آمریکا با جهان را وارد فاز جدیدی خواهد کرد.
هر چند که افغانستان از اولویت سیاست خارجی آمریکا خارج شده است اما مواضع ترامپ و حکومت وی در قبال افغانستان برای جناحهای مختلف افغانستان اعم از اپوزیسیون و حکومت طالبان از اهمیت خاصی برخوردار است. ترامپ در دوره قبلی ریاست جمهوری خود با امضای توافقنامه دوحه، به جنگ طولانی آمریکا در افغانستان پایان داد. این که در چهار سال آینده، سیاست ترامپ در خصوص افغانستان و نحوه تعامل وی با حکومت طالبان چگونه خواهد بود پرسشی است که پاسخ آن بر اوضاع و احوال افغانستان به شدت سرنوشتساز میباشد.
هرچند زود است که بتوان نظر قطعی در خصوص سیاست ترامپ در قبال افغانستان ارائه کرد اما با توجه به چند شاخصِ الگوی رفتاری فردی، عملکرد در دور قبلی ریاست جمهوری و مواضع وی در طول مبارزات انتخاباتی میتوان محورهای سیاست خارجی او را در قبال افغانستان بازشناخت.
ریسکپذیری
شخصیت رفتاری ترامپ ثابت ساخته است که وی ریسکپذیر است. در دوره قبل ریاست جمهوری، ترامپ با خروج از برخی سازمانها و معاهدات بینالمللی و همچنین امضای توافقنامه با طالبان و حتی دعوت نمایندگان این گروه به کمپ دیوید نشان داد که وی آماده پذیرش تبعات برخی اقدامات است. این ریسکپذیری یک شاخصه فردی است که در ترامپ وجود دارد و گاه بر خلاف نظر مشاوران، مقامات و نهادهای آمریکایی دست به اقدامات خطرناکی میزند.
معاملهگرایی
با توجه به تاجرپیشگی ترامپ، درباره اصل معاملهگرایی وی اتفاق نظر وجود دارد. ترامپ با گشودن باب مذاکره با طالبان در دوره قبلی ریاست جمهوری خود، نشان داد که حاضر است وارد معاملاتی شود که کمتر سیاستمداری حاضر به انجام آن است. وی بر اساس رویکرد معامله با این گروه وارد تعامل شد. معامله ترامپ با طالبان بر این اساس استوار بود که آمریکا از افغانستان خارج میشود اما در بدل آن هیچ نظامی آمریکایی نباید کشته شود و منافع آمریکا و متحدان آن از افغانستان تهدید نشود.
سیاست اول آمریکا
یکی از دیدگاههای کلان که ترامپ در دوره قبل و در طول مبارزات انتخاباتی بر آن تاکید دارد، سیاست اول آمریکا است. ترامپ به شدت معتقد به افول قدرت آمریکا است و برای اصلاح آن معتقد به بازسازی آمریکا از دورن است. برخی از کارشناسان روابط بینالملل این دیدگاه ترامپ را مطابق با مکتب جکسونیسم میدانند. طبق این تفسیر، ترامپ، رهبری جهانی آمریکا، گسترش تجارت آزاد و لشکرکشی برای تامین دموکراسی را در راستای منافع آمریکا نمیداند. بر این اساس، از هر گونه مداخله نظامی و هزینهبار آمریکا در نظام بینالملل پرهیز میکند. .
سیاست احتمالی دولت ترامپ
بر اساس آن چه بیان شد، 3 سیاست در دستور کارآمریکای تحت ریاست جمهوری ترامپ قرار نخواهند داشت؛ افغانستان باتلاقی کماکان در اولویتهای سیاست خارجی آمریکا نخواهد بود. سیاست «تغییر رژیم» در افغانستان در دستور کار نخواهد بود. حمایت مالی و تسلیحاتی از مخالفان مسلح حکومت طالبان انجام نخواهد شد.
از سوی دیگر با توجه به این که افغانستان یکی از کانونهای بحرانزا برای آمریکا بوده است، دولت ترامپ نمیتواند آن را نادیده بگیرد. تهدیدهای احتمالی از سوی القاعده و داعش خراسان از افغانستان یکی از منابع نگرانی آمریکا خواهد بود. بر این اساس، پیشبینی میشود، دولت ترامپ 2 طرح را به منظور رفع این تهدید و همچنین اتمام کار ناتمام در افغانستان در دستور کار قرار خواهد داد.
Plan A
طرح اول یا Plan A، مذاکره مستقیم با حکومت طالبان است که در حکومت بایدن متوقف شد. در این مذاکرات، مطالبات آمریکا از حکومت طالبان مطرح خواهد شد. این مطالبات اولویت بندی شده خواهند بود و اولویت اول، رفع نگرانیهای امنیتی آمریکا است. اولویت بعدی، تغییر سیاستهای سختگیرانه حکومت طالبان در قبال زنان است و اولویت بعدی، مذاکره حکومت طالبان با مخالفان و حصول یک توافق تحت نظر آمریکا است. اگر حکومت طالبان با این سیاست همکاری کند، احتمالا تعاملات دیپلماتیک و اقتصادی کابل – واشنگتن از سر گرفته خواهد شد. سهیم شدن آمریکا در منابع زیرزمینی افغانستان، یکی از جذابیتهای احتمالی برای رئیس جمهور جدیدی آمریکا خواهد بود که در ذیل آن رقابت با چین هم توجیهپذیر است.
Plan B
طرح دوم یا Plan B متعاقب شکست طرح اول مطرح است. در این طرح، دولت ترامپ به منظور تحت فشار قرار دادن حکومت طالبان، کمکهای مالی به افغانستان را قطع یا کاهش خواهد داد. مشروعیتبخشی به مخالفان سیاسی را در دستور کار قرار خواهد داد و حتی ممکن است طرح تشکیل دولت در تبعید در دستور کار قرار گیرد. به موازات آن، تعمیق شکاف در درون رهبران طالبان را دنبال خواهد کرد تا رهبران عملگرای طالبان یا به قدرت برسند یا بتوانند رهبران ایدئولوژیک را متقاعد به اصلاحات کنند.
حکومت طالبان زمان اندکی در اختیار دارد تا با برخی اقدامات، خود را در مقابل سیاستهای دولت جدید آمریکا بیمه کند و از سیاست تحمیلی آمریکایی اجتناب کند. نخست در سیاست داخلی خود تجدید نظر کرده و چالشهای ایجاد شده ناشی از احکام سختگیرانه را تعدیل کند. دوم، گشودن باب مذاکره با مخالفان سیاسی و سپس حرکت به سوی تشکیل دولت فراگیر است که مطالبه تمام کشورهای دور و نزدیک است. با این اقدامات، حکومت طالبان ضمن کسب حمایت مردمی، فرصت استفاده ابزاری آمریکا از مخالفان و دو دستگی درونی را خواهد گرفت. سرسختی و پافشاری بر برخی مواضع، ممکن است فشارهای سنگینی بر مردم افغانستان تحمیل کند.