سه‌شنبه 24/ 4 / 1404

مقدمه
ادبیات مهاجرت به مجموعه آثاری گفته می‌شود که نویسنده تجربه‌های شخصی خود از مهاجرت را در خارج از سرزمین مادری‌اش روایت می‌کند؛ تجربه‌هایی که شامل احساسات عمیق، چالش‌های متعدد، دلتنگی‌ها و جست‌وجوی مداوم هویت است. در مورد افغانستان، می‌توان شروع موج گسترده مهاجرت و آغاز این سبک از ادبیات را به سال‌های پس از روی کار آمدن حکومت کمونیستی و اشغال نظامی این کشور توسط ارتش شوروی نسبت داد.

مهاجرین افغانستانی در کشورهای میزبان، نه تنها به زیست منفعلانه تن ندادند، بلکه هم‌زمان با زندگی روزمره خود، به فعالیت‌های فرهنگی و ادبی پرداختند و طیف وسیعی از آثار هنری و نوشتاری را خلق کردند. ادبیات مهاجرت افغانستان، در معنای خاص خود، ناحیه‌ی تماس و تلاقی عناصر متعددی‌ است، این ادبیات نه‌تنها محصول جابه‌جایی جغرافیایی، بلکه برآمده از چرخشی درونی و فرهنگی‌ است که نویسنده‌ مهاجر را وامی‌دارد تا مرزهای وجودی خود را بازتعریف کند و برای افغانستان، جایی که جنگ، ناامنی و مهاجرت اجباری بخش بزرگی از زندگی مردم را شکل داده، حکم صدایی انسانی و زنده برای بازگو کردن دردها و امیدها و حفظ هویت را دارد و در عین حال می‌تواند پلی برای فهم و همدلی در میان جوامع مختلف و تقویت مقاومت فرهنگی و اجتماعی باشد.

شکل‌گیری ادبیات مهاجرت افغانستان

ادبیات مهاجرت افغانستان، برخلاف تصور رایج که آن را پدیده‌ای جدید می‌پندارد، ریشه در دهه‌ها جنگ، ناآرامی و کوچ‌های اجباری دارد. اما آن‌چه این ادبیات را به عنوان یک جریان مستقل و قابل شناسایی شکل داد، مهاجرت‌های گسترده‌ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از دهه‌ی ۱۳۵۰ به بعد بود.

در ابتدا، ادبیات مهاجرت افغانستان بیشتر به شکل خاطره‌نویسی، شعرهای نوستالژیک و یادداشت‌های پراکنده شکل می‌گرفت. اما با گذشت زمان و استقرار مهاجرین افغان در کشورهای مختلف، به‌ویژه در ایران، پاکستان، اروپا و آمریکای شمالی، این ادبیات ساختارمند شد. در این میان وضعیت نویسندگان مهاجر در ایران با سایر کشورها متفاوت‌تر بوده، چون مهاجرین افغان با جامعه‌ای هم‌زبان و تا حد زیادی هم‌فرهنگ روبه‌رو شدند، تجربه‌ مهاجرت آن‌ها با نوعی مرز مبهم همراه شد. از یک سو، همین قرابت زبانی و فرهنگی باعث شده بتوانند راحت‌تر احساسات و تجربه‌هایشان را بیان کنند اما از سوی دیگر، شباهت زیاد باعث گردیده تجربهی مهاجرت چندان غریب به نظر نرسد و ادبیات آن‌ها هویت مستقل پیدا نکند.

موضوعات ادبیات مهاجرت افغانستان
ادبیات مهاجرت افغانستان اغلب در تقاطع «مقاومت»، «مخالفت با جنگ» و «چالش‌های مهاجران» قرار می‌گیرد. این آثار علاوه بر روایت درد، بی‌خانمانی و بحران هویت، به پرسش‌های بنیادینی درباره وطن، زبان، تعلق، تفاوت فرهنگی، تبعیض و امکان بازگشت نیز می‌پردازند. در این نگاه، ادبیات نه‌فقط آینه‌ی تجربه فردی، بلکه بازتابی از ساختارهای قدرت، سرکوب، گسست و تلاش برای بازسازی خویشتن است.

مقاومت
ادبیات مقاومت در افغانستان، ریشه در تاریخ مبارزه مردم این کشور علیه نیروهای اشغالگر، استبداد داخلی و تجاوزهای خارجی دارد که بازنمایی رنج تبعید و تلاش برای زنده‌نگه‌داشتن فرهنگ بومی از مشخصه‌های آن است. از دوران استعمار بریتانیا گرفته تا اشغال شوروی، این موضوع همواره یکی از ابزارهای بیان درد، امید و ایستادگی مردم بوده است، زمانی که افغانستان درگیر جنگ با ارتش شوروی بود، شعر و داستان به ابزاری برای مقاومت بدل شد. ادبیات مقاومت صرفاً یک ابزار سیاسی نبود، بلکه تلاشی بود برای حفظ هویت، زبان، و فرهنگ در دل بحران. نویسندگان این جریان کوشیدند حافظه تاریخی مردم را زنده نگه دارند و نسل جدید را با گذشته‌ای پرافتخار پیوند دهند.

مخالفت با جنگ
پس از خروج شوروی، ادبیات مهاجرت افغانستان از قالب مقاومت صرف به سمت ادبیات ضدجنگ سوق پیدا کرد. تجربه‌ تلخ جنگ‌های قومی، درگیری‌های داخلی و قربانی شدن غیرنظامیان، نویسندگان و شاعران را واداشت تا نه از قهرمانی و پیروزی، بلکه از رنج و زخم بنویسند. ادبیات ضدجنگ، بیشتر جنبه‌ی انتقادی دارد. در این گونه از آثار، نویسندگان به نکوهش خشونت، افشای جنایت‌های جنگی و همدلی با قربانیان جنگ پرداخته‌اند. این آثار در واقع سندی از دوران شکست، سردرگمی و فقدان اعتماد اجتماعی در دوره‌ پساجنگ است.

چالش‌های مهاجران
ادبیات مهاجرت، برخاسته از تجربه‌ی تاریخی چند دهه مهاجرت اجباری، جنگ، تبعید، تبعیض و تلاش برای یافتن جایگاه هویتی در جغرافیایی بیگانه است. نویسندگان مهاجر افغان، روایتی از انسان معلق، آواره و در جست‌وجوی معنا خلق کرده‌اند؛ روایتی که به‌طور همزمان شخصی و سیاسی، فردی و جمعی است. ادبیات مهاجرت، محل برخورد چندلایه‌ی فرهنگ‌ها، هویت‌ها و کشمکش‌های درونی انسان مهاجر است. در این بستر، سوژه‌ی اصلی انسان در تبعید است که میان گذشته و حال، ریشه و آینده، پذیرش و طرد در نوسان است و مضمون غالب، همچنان زخم مهاجرت و جستجوی ریشه و من کیستم است.

عناصر سازنده ادبیات مهاجرت
بحران هویت
یکی از ویژگی‌های محوری در ادبیات مهاجرت افغانستان، مواجهه شخصیت‌ها با بحران هویت است. مهاجر افغان در موقعیتی دوگانه قرار دارد؛ از یک‌سو می‌خواهد زبان، فرهنگ و ارزش‌های بومی‌اش را حفظ کند و از سوی دیگر، برای پذیرفته‌شدن در جامعه‌ی میزبان تلاش می‌کند. این تعارض، او را وارد فرایندی از دادوستد فرهنگی می‌کند که در آن ناچار است میان حفظ و وانهادن بخشی از هویت خود تعادل برقرار کند.
ادبیات مهاجرت افغانستان، بازتاب روشن این کشمکش درونی است. شخصیت‌ها اغلب در مرز میان «خود» و «دیگری»، «گذشته» و «اکنون»، و «وطن» و «غربت» در نوسان‌اند. هویت در این آثار، پدیده‌ای چندلایه و در حال بازتعریف است؛ مفهومی سیال که مهاجر برای حفظ آن ناگزیر به چانه‌زنی و سازگاری دائم با محیط جدید است.
حتی در بهترین شرایط پذیرش اجتماعی، مهاجر معمولاً خود را «شهروند درجه‌ دوم» احساس می‌کند، زیرا در ناخودآگاه او، کشور میزبان هرگز به‌طور کامل جای وطن را نمی‌گیرد و حس تعلق، حالتی ناپایدار و تعلیق‌آمیز باقی می‌ماند.

حاشیه‌نشینی و در حاشیه بودن
یکی دیگر از مؤلفه‌های برجسته در ادبیات مهاجرت افغانستان، تجربه‌ زیست در حاشیه است؛ هم به‌لحاظ مکانی، در حاشیه‌ شهرهای بزرگ کشور میزبان و هم از نظر فرهنگی و اجتماعی. مهاجر افغان، در روند گذار از فرهنگ مبدأ به فرهنگ میزبان، نه به‌طور کامل در گذشته ریشه دارد و نه در اکنون پذیرفته می‌شود. این «وضعیت بینابینی» یا میان‌بودگی، احساسی از بی‌ریشه بودن، بی‌قراری و طردشدگی به همراه دارد.
در بسیاری از موارد، مهاجر افغان ناچار است میان دو نظام ارزشی و فرهنگی که گاه در تضاد با یکدیگر قرار دارند زندگی کند. نتیجه‌ی این وضعیت، نوعی زیست ناپایدار و گسسته است؛ نوعی زندگی در حاشیه که نه بر پایه‌ تعلق، بلکه بر اساس تلاش برای بقا شکل می‌گیرد. این تجربه، در ادبیات مهاجرت افغانستان بازتابی پررنگ دارد؛ جایی که شخصیت‌ها اغلب در تلاش‌اند جایگاهی برای خود در جامعه‌ای بیابند که آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد و در عین‌حال، نمی‌توانند به نقطه‌ی عزیمت خود بازگردند.

نوستالژی
نوستالژی یا حسرت گذشته و وطن ازدست‌رفته، یکی از پرتکرارترین و پررنگ‌ترین مضامین در ادبیات مهاجرت افغانستان است. نوستالژی در این آثار، تنها دلتنگی ساده برای گذشته نیست؛ بلکه شکافی عمیق در تجربه‌ روانی و هویتی مهاجر است. خاطره در ادبیات مهاجرت افغانستان، به‌مثابه ابزاری برای حفظ پیوند با ریشه‌ها عمل می‌کند، اما همزمان، مهاجر را در وضعیت تعلیق میان گذشته و اکنون نگه می‌دارد. زمان و مکان در این روایت‌ها سیال و لغزان‌اند؛ گویی شخصیت‌ها در مرزی نامرئی میان «آن‌چه بود» و «آن‌چه هست» در نوسان‌اند.

مهاجرین افغان، اغلب میان تصویری ذهنی از وطن –که در خاطرشان زنده مانده و حتی آرمانی‌تر شده– و واقعیت ناپایدارِ غربت، در رفت‌وآمد هستند. این نوسان، از اصلی‌ترین بسترهای شکل‌گیری اندوه، اضطراب و گاه معنا در ادبیات مهاجرت افغانستان است.

ادبیات مهاجرت افغانستان
محمد کاظم کاظمی شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی اهل افغانستان که در شکل گیری ادبیات مهاجرت افغانستان بین مهاجرین مقیم ایران نقش داشت. 

زبان؛ حامل هویت و حافظه
در ادبیات مهاجرت افغانستان، زبان تنها ابزار ارتباط نیست، بلکه بخشی از هویت، فرهنگ و حافظه‌ی جمعی مهاجر است. برای مهاجرین افغان، حفظ زبان مادری نوعی حفظ خویشتن است. با این‌حال، مهاجرت رابطه‌ی مهاجر با زبان را پیچیده می‌کند؛ زبان می‌تواند به پلی برای نزدیکی با جامعه میزبان یا به مانعی برای درک و پذیرش تبدیل شود.

مهاجرین افغان که خارج از حوزه‌ زبان فارسی مثلاً در کشورهای غربی زندگی می‌کنند، بیشتر با خطر فراموشی یا کنارگذاشتن زبان مادری روبه‌رو هستند. اما مهاجرین افغان که در ایران زندگی می‌کنند، به دلیل اشتراک زبانی، کمتر با چالش حفظ زبان مواجه‌اند؛ هرچند که همین نزدیکی زبانی گاهی باعث می‌شود زبان مادری آن‌ها (مثل دری، پشتو یا دیگر زبان‌های محلی) در فرآیند همسان‌سازی با فارسی معیار، به حاشیه رانده شود یا تغییر کند.

مطالب مرتبط
شکل‌گیری هویت مهاجرین افغان نسل اول و دوم در ایران
به‌روز شدن پروژه «مهاجر هراسی» همزمان با حمله اسرائیل به ایران

نتیجه‌گیری
ادبیات مهاجرت افغانستان، بازتابی از تجربه‌های زیسته در غربت، حاشیه‌نشینی، بی‌مکانی و جست‌وجوی هویت است. این ادبیات، برخلاف جریان‌های رسمی و نهادمند در داخل افغانستان، بر پایه روایت‌های شخصی، خودبیانگری و مقاومت فرهنگی شکل گرفته و توانسته است از دل ناامنی و طرد، به بستری برای بازآفرینی خویشتن و گفت‌وگوی بین‌فرهنگی تبدیل شود. هرچند هنوز نمی‌توان از وجود یک جریان منسجم و نهادینه‌شده در این حوزه سخن گفت، اما گسترش آثار ادبی مهاجرین افغان در قالب‌های متنوع و در جغرافیاهای گوناگون، نشان از پویایی و زنده‌بودن این صدا دارد.

ادبیات مهاجرت افغانستان، نه تنها در بازتاب دردها و شکاف‌ها، بلکه در ساختن آینده‌ای فرهنگی و معنوی برای مهاجرین افغان نقش ایفا می‌کند. پژوهش در ادبیات مهاجرت افغانستان، فراتر از مطالعه‌ای ادبی، نوعی مواجهه با مسائل اجتماعی، تاریخی و انسان‌شناختی جهان معاصر است؛ چرا که ادبیات مهاجرت افغانستان، در نهایت صدای انسانِ بی‌سرزمین اما پر از روایت است؛ انسانی که در میان مرزها، زبان‌ها و هویت‌ها، هنوز می‌نویسد، امید دارد و دیده‌ شدن را طلب می‌کند.

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

تلگرام

ایکس

فیس‌بوک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *