بررسی تحولات افغانستان
تنها بازمانده با نام انگلیسی «Lone Survivor» محصول سینمای آمریکا به کارگردانی پیتر برگ در سال 2013 ساخته شد. این فیلم در ژانر درام و اکشن، بر اساس یک رخداد واقعی است که فیلمنامه آن از کتابی با همین نام اقتباس شده است. این کتاب توسط مارکوس لوترل نظامی آمریکایی نجات یافته از این رخداد نوشته شده است.
شرح تنها بازمانده
این فیلم روایتگر یکی از عملیاتهای نظامی آمریکا با نام عملیات «بالهای سرخ» در افغانستان است که در سال 2005 انجام شد و در آن چهار کماندوی نیروی دریایی آمریکا به منظور حذف یک فرمانده طالبان به نام «احمدشاه» از پایگاه نظامی بگرام در حومه کابل، به منطقه پِچ در ولایت کنر واقع در شرق افغانستان اعزام شدند. طبق طرح عملیاتی، قرار بود که این کماندوها، این فرمانده طالبان را ترور کنند و پس از اتمام عملیات به نقطهای بازگردند تا بالگرد مجددا آنان را از محل منتقل کند.
در نخستین ساعات عملیات، این نظامیان به 3 چوپان محلی برخورد میکنند که پس از جر و بحث این کماندوها درباره سرنوشت 3 چوپان، فرمانده تصمیم به رهاسازی آنان میگیرد. یکی از این چوپانها که پسر جوانی است، خود را به طالبان رسانده و خبر حضور نظامیان آمریکایی را میدهد و این چنین است که صحنه عوض میشود و دهها نیروی طالبان با این چهار نظامی وارد جنگ میشوند.
بعد از ساعتها درگیری، 3 تن از نظامیان آمریکایی کشته میشوند و یک تن دیگر با مخفی شدن جان سالم به در میبرد. فردا صبح این نظامی که نام واقعی وی مارکوس لوترل است، از مخفیگاه خود خارج میشود و در راه با یک روستایی افغان به نام «محمد گلاب» مواجه میشود. محمد گلاب به وی اطمینان میدهد که قصد کمک دارد و در میان بهت و حیرت روستائیان، وی را در خانه خود پناه میدهد. نظامی آمریکایی از طریق یک پیام کتبی توسط یکی از روستائیان به نزدیکترین پایگاه آمریکاییها، زنده بودن و محل اسکان خود را اطلاع میدهد.

طالبان که در تعقیب این نظامی آمریکایی هستند، با دنبال کردن اثر خون، به روستای محمد گلاب میرسند اما محمد گلاب و برخی دیگر از روستائیان مانع کشتن این نظامی آمریکایی میشوند و در نتیجه جنگ شدیدی بین طالبان و روستائیان به رهبری محمد گلاب درمیگیرد. درست در زمانی که پیروزی طالبان در این جنگ نزدیک است، بالگردهای آمریکایی به روستا میرسند و جان مارکوس لوترل تنها بازمانده چهار کماندوی اعزامی را نجات میدهند.
نقد تنها بازمانده
فیلمهایی که درباره جنگ افغانستان ساخته شدهاند کمتر مورد توجه و نقد قرار میگیرند. تنها بازمانده به رغم آن که سالها از انتشار آن میگذرد اما منتقدان فارسی زبان تاکنون به نقد جدی آن نپرداختهاند. با توجه به این که این فیلم هنوز هم یکی از جذابترین فیلمها در زمینه جنگ آمریکا در افغانستان است، پایگاه «بررسی تحولات افغانستان» تصمیم به نقد این فیلم گرفت. پیشتر نیز فیلم «مردان پیشگام» محصول کره جنوبی در این سایت نقد و بررسی شد.
نقاط قوت فیلم
در میان فیلمهایی که درباره جنگ افغانستان ساخته شدهاند، فیلم «تنها بازمانده» به دلایل مختلفی هنوز هم یکی از جذابترین فیلمها است. مهمترین جذابیت تنها بازمانده، داستان آن است که بر اساس واقعیت میباشد. بسیاری مایل هستند، درباره جنگ افغانستان بدانند و این فیلم مبتنی بر رخداد واقعی ساخته شده و همین ویژگی، فیلم تنها بازمانده را جذاب ساخته است.
نقطه قوت دیگر این فیلم، بازیگری مارک ویلبرگ بازیگر سرشناس هالیود در این فیلم است. وی که نقش مارکوس لوترل را بازی میکند، به خوبی در این نقش فرو رفته است و بیننده را با خود به همان صحنههای پر التهاب واقعی میبرد.
یکی دیگر از جاذبههای این فیلم محیط باز آن میباشد که طبیعت است. کوههای مرتفع نیومکزیکو که فیلمبرداری در آن انجام شده، شبیه به محل عملیات انتخاب شده است و این طبیعت، بیننده را مجذوب خود میکند.
موسیقی این فیلم که هنر استیو جابلونسکی است، بیننده را با صحنههای مختلف فیلم عجین و همراه میسازد. این هنر جابلونسکی به ویژه در صحنههایی که چهار کماندوی آمریکایی اضطراب و ترس و رنج را متحمل میشوند، بیش از همه خود را نشان میدهد.
گریم چهار کماندو از دیگر جاذبههای این فیلم است و این هنر به ویژه در زمینه جراحات نظامیان آمریکایی بر اثر جنگ برجسته میشود.
نقاط ضعف
بزرگترین ضعف فیلم تنها بازمانده در این است که فقط از زاویه سربازان آمریکایی به موضوع نگریسته است و آن انتقام از فرمانده طالبان است که چند نظامی آمریکایی به دستور وی کشته شدند. این فیلم هیچ توضیح و تفسیری از انگیزه طالبان برای جنگ ارائه نمیدهد و روایتگری یک جانبه دارد.
دیگر ضعف این فیلم این است که به سفیدنمایی یک طرف و سیاه نمایی طرف دیگر پرداخته است. البته اگر غیر از این بود شاید کمپانی «یونیورسال پیکچرز» و تهیه کنندگان برای ساخت این فیلم اقدام نمیکردند. این فیلم طالبان را افراد شیطانی و طرف مقابل یعنی نیروهای آمریکایی را مظلوم جلوه میدهد. یک طرف را غرق در آرزوها برای تشکیل خانواده یا برآورده ساختن درخواست همسرانشان نشان میدهد و طرف مقابل یعنی طالبان را نیروهای کشتار به تصویر میکشد.
نقطه ضعف دیگر تنها بازمانده، در زمینه گریم طالبان و روستائیان افغان است و نتوانسته چهرهها را متناسب با واقعیت جامعه افغانستان که آفتاب سوختگی و پوست خشن شاخصه بارز آن است، گریم کند. چهره اغلب کسانی که نقش طالبان یا روستانشینان را بازی میکنند، صاف و تمیز است حال آن که در واقعیت این گونه نیست. یکی از ویژگیهای بارز طالبان، ریش بلند است حال آن که احمدشاه فرمانده محلی طالبان و دستیار وی ریشهای کوتاهی دارند. جای شگفتی است که با وجود حضور «یوسف اعظمی» که در نقش احمدشاه ایفای نقش میکند، چرا این نقیصه وجود دارد.
نکته دیگری که میتوان به عنوان نقطه ضعف یاد کرد، لباس بازیگران است. به جز پوشش نظامیان آمریکایی، لباس دیگر بازیگران اعم از طالبان، فرماندهان طالبان، محمد گلاب و روستائیان با لباس مردم کنر تطابق کامل ندارد عمامهها بسته شده بر سر افراد، به لحاظ رنگ، طرح و نحوه بستن بسیار با واقعیت فاصله دارد.
خونسردی چهار کماندوی آمریکایی در صحنههای مختلف فیلم از دیگر اغراقهای هالیودی و کارگردان در فیلم تنها بازمنده است. در بسیاری از صحنهها، بیننده انتظار ایجاد هراس و اضطراب را در چهره و گفتار چهار نظامی آمریکایی دارد اما به دلیل این که فیلمنامهنویس یا کارگردان قصد دارد به آنان وجهه قهرمان را بدهد، از این واقعیت مسلم صرف نظر کرده است.
پایان اسفبار، بدون شک ذهن هر بیننده را به مظلومیت محمد گلاب و فرزند وی معطوف میکند. انگیزه محمد گلاب به طور درست تشریح نشده است و فقط پس از پایان فیلم در چند خط اشاره میشود که این اقدام شجاعانه وی بر اساس سنت پشتونوالی بوده است. جا داشت که در متن فیلم حتی در حد چند دقیقه به این موضوع مهم پرداخته میشد تا بینندگان درباره پشتونوالی بدانند که چیست و چرا او و همقریهایهای او خود را برای نجات یک نظامی آمریکایی به خطر انداختند.
سرانجام محمد گلاب
سرنوشت تلخ محمد گلاب بعد از این حادثه خود داستانی است که باید فیلمی از آن ساخته شود. محمد گلاب بعد از این حادثه از سوی طالبان و حتی هم قریهایهای خود تهدید شد تا جایی که مجبور به ترک منطقه و حتی افغانستان شد. هر چند که محمد گلاب 2 بار از سوی مارکوس لوترل به آمریکا دعوت شد، اما وی در یکی از مصاحبههای خود گفته بود که هدف از این دعوت فقط استفاده تبلیغاتی از وی برای رونمایی از کتاب و فیلم بود. سرانجام محمد گلاب پس از یک دهه آوارگی، در سال 2015 همراه با خانواده خود به آمریکا پناهنده شود. اما این مارکوس لوترل نبود که زمینه پناهندگی وی را فراهم ساخت بلکه بر اساس گزارش نیوز ویک، مشتی آشنا و غریبه بودند که توانستند زمینه پناهندگی محمد گلاب و خانوادهاش را در آمریکا فراهم سازند.

تنها بازمانده، خواسته یا ناخواسته به صدمات جسمی و روحی و قربانی شدن نظامیان آمریکایی در جنگ افغانستان اشاره دارد. در گزارشهایی که رسانهها از مصاحبه با مارکوس لوترل تهیه کردند، وی از این عملیات 11 مورد صدمه شدید از جمله شکستگی کمر، بینی و زانو دیده بود. در کنار این صدمات و جراحات جسمی، لوترل صدمات روحی و روانی زیادی را هنوز به همراه دارد. به نقل از همسر وی، مارکوس لوترل شبها نمیتواند درست بخوابد. هر سال در زمان سالگرد عملیات «بالهای سرخ»، وی وارد یک هفته سیاه میشود که به طور کامل از جهان جدا میشود.
این فیلم تنها یک عملیات نظامی آمریکا در افغانستان را روایت میکند که بر اثر آن نظامیان آمریکایی قربانی شده و صدماتی را متحمل شدند. طی 20 سال جنگ آمریکا در افغانستان، صدها عملیات انجام شد که در نتیجه آن صدها نظامی آمریکایی کشته و هزاران تن مصدوم شدند. سرانجام نیز آمریکا به اهدافی که در ابتدای لشکرکشی به افغانستان بیان کرده بود، دست نیافت و به توافق صلح با طالبان تن داد.