بررسی تحولات افغانستان
از آغاز تهاجم ارتش سرخ شوروی در افغانستان تا سال 2001، جغرافیای پاکستان، از نقش و جایگاه منحصر به فرد و تعیین کنندهای در تحولات افغانستان و منطقه برخوردار بود اما پس از تحولات 2001 و حضور ناتو و آمریکا در افغانستان، این اهمیت و نقش به افغانستان منتقل شد.
پاکستان با هدف احیای نقش ژئوپلیتیکی خود در منطقه، بازی جدیدی را در تحولات افغانستان رقم زد که منجر به تسریع خروج نظامیان ناتو از افغانستان شد. با فروپاشی دولت پیشین افغانستان و حاکمیت مجدد طالبان، اسلام آباد انتظار داشت که طالبان به عنوان یک حکومت ضعیف ولی متحد استراتژیک آن کشور در افغانستان ظاهر شود تا نقش محوری و تعیین کننده در سیاست خارجی و داخلی افغانستان را داشته باشد. اما برخلاف انتظار، با گذشت زمان اندکی، ثابت شد که تلاشهای این کشور بیثمر بوده است و روابط دیپلماتیک بین با حکومت طالبان وارد چالشهای جدی و غیرمترقبه گردید.
رویکرد اقتدارگرایانۀ طالبان در قبال اسلام آباد
طالبان، پس از کسب حاکمیت سیاسی در افغانستان، در یک فرایند بسیار سریع بازسازی مجدد خود را آغاز کرد و تلاش کرد با عبور از ماهیت گروهی و جنگی، در قامت یک تشکیلات منسجم سیاسی و ملی، عرض اندام کند. این دگردیسی استراتژیک، باعث شکلگیری دو رفتار جدی در سیاست خارجی حکومت طالبان در قبال پاکستان شد.
نخست، حکومت طالبان آشکارا از وابستگی و تبعیت گذشته از پاکستان، سرپیچی کرد و تلاش کرد دیپلماسی خود با این کشور را با غرور ملی و افغانی ترکیب کند. این سیاست طالبان در قبال اسلام آباد علاوه بر آن که خوشایند افکار عمومی افغانستان بود، تبلیغات مخالفان را مبنی بر سرسپردگی طالبان به پاکستان، خنثی کرد. آخرین مورد این سیاست را در سفر وزیر خارجه پاکستان به کابل قابل حس بود؛ در حالی که دولت پیشین افغانستان هنگام ورود هیئت دیپلماتیک پاکستان، مسیر فرودگاه تا ارگ را با پرچم پاکستان آذینبندی میکرد، حکومت طالبان از هیئت پاکستانی به ریاست محمد اسحاق دار استقبال سردی کرد.

دوم، حکومت طالبان با شناخت از پیشینۀ سیاست اسلام آباد در قبال افغانستان، ابزارهای کنشگری را برای روابط با این کشور در اختیار گرفته است. طالبان که نزدیک به 30 سال نظارهگر سیاست پاکستان در قبال افغانستان بود، به خوبی میدانست که به چه ابزارهایی برای تقابل احتمالی با اسلام آباد نیاز دارد. بر اساس همین فرضیه، تیتیپی به محور مناقشه بین دو کشور تبدیل شده است.
استفاده از ابزار تهدید و دیپلماسی
اسلام آباد در یک رفتار واکنشی در قبال حکومت طالبان، بار دیگر در مسیر اشتباه تاریخی گام گذاشته است. اخراج گستردۀ مهاجرین افغان، امنیتیسازی روابط بین دو کشور و سوء استفاده از مسیر ترانزیتی ، از جمله اقدامات پاکستاناند که در طول سه سال گذشته برای اعمال فشار بر حکومت طالبان کار گرفته شدهاند. در عین زمان، پاکستان همواره تلاش کرده است تا با اعمال فشار، حکومت طالبان را به دیپلماسی و گفتگو وادار کند.
حملۀ هوایی همزمان با حضور هیئت دیپلماتیک پاکستان در کابل (دی ماه سال گذشته) و اخیرا اعلام اخراج گسترده و اجباری مهاجرین همزمان با حضور اسحاق دار وزیر خارجه این کشور، دلالت بر آمیختگی تهدید و دیپلماسی در سیاست خارجی اسلام آباد در قبال کابل دارد.
در نگاه بیطرفانه باید گفت تجربیات نیم قرن اخیر بیانگر ناکارآمدی این سیاست اسلام آباد در قبال افغانستان است. رفتار حکومت طالبان در سه سال گذشته نیز بیانگر آن است که رویکرد توأم با تهدید و دیپلماسی پاکستان در قبال افغانستان، نتیجۀ معکوس داشته است.
توصیه کاربردی
شواهد حاکی از آن است که تنشهای بنیادی بین این دو کشور همسایه حتی با تغییر و تحول دولتها در کابل و اسلام آباد، قابل حل نبوده است. نفوذ هند در افغانستان و یا همسویی استراتژیک بین کابل و دهلی، منازعات سرزمینی و مرزی بین افغانستان و پاکستان، استفاده ابزاری پاکستان از ترانزیت منطقهای و استفاده از ظرفیت گروههای مسلح، موانع و چالشهای اصلی در مناسبات پاکستان و افغانستان هستند.
منافع ملی دو کشور ایجاب میکند که کابل و اسلام آباد با استفاده از اقتضائات امروزی و جدید در تعاملات منطقهای، رویکرد تعاملی پایدار را جایگزین سیاست سنتی و مربوط به دورۀ جنگ سرد کنند.
تشکیل کارگروههای تخصصی و با صلاحیت از هر دو جانب میتوانند در یک فضای منطقی و واقعگرایانه ریشههای تضاد و چالش بین دو کشور را بررسی کنند و برای تحکیم حسن همسایگی و مناسبات نیک و پایدار، راهبردی را وضع کنند که برای دولتهای بعدی هر دو کشور قدرت ضمانت و الزامآوری را داشته باشد.