بررسی تحولات افغانستان
یکی از جریانهای فکری که به لحاظ اعتقادی، فقهی و نظامیگری توانسته است بر جهان و به طور ویژه بر جوامع اسلامی تأثیرهای سوء بگذارد، سلفیت است. این جریان، جدا از وجوه اعتقادی و فکری خود که در مقابل مذاهب اسلامی قرار گرفته است، به لحاظ سیاسی عملاً الهامبخش گروههای تروریستی مانند داعش قرار گرفته و نظم را در برخی از سرزمینهای اسلامی ازهم گسیخته است.
در جریان چند دهه جنگ و بحران افغانستان، سلفیت توانست در این کشور علاوه بر هستهگذاری، نفوذ و گسترش یابد و در سالهای اخیر مراکز متعدد سلفیها حتی در شهر کابل قابل رویت بود. روابط طالبان به عنوان یک جریان اسلامگرای حنفی مذهب با گروههای سلفی به دو مرحله قابل تقسیم میباشد. در مقطعی از زمان، روابط طالبان با برخی از جریانهای سلفی همسویانه و همدستانه بود. اما در چند سال اخیر و بخصوص پس از حاکمیت مجدد طالبان بر افغانستان نگاه و استراتژی طالبان در قبال سلفیت کاملاً متفاوت شده است. در نگاه طالبان به عنوان متولیان حکومت در افغانستان، سلفیت به عنوان جریانی تعریف و شناخته میشود که میتواند از دو بُعد به افغانستان آسیب بزند.
سفلیت به عنوان یک پدیده ضد مذهب
به لحاظ اعتقادی سلفیگری را میتوان به دو گروه میانهرو و متشدّد تقسیم کرد. سلفیهای میانهرو پایبندی به یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت را ضروی نمیدانند و تلاش میکنند که پایه اعمال مذهبی خود را صرفاً براساس رفتار سلف صالح (صحابه پیامبر) استوار سازند. سلفیهای متشدد پا را فراتر نهاده و نهتنها تمسک به سلف صالح را اصل رفتاری خود قرار میدهند بلکه سایر مذاهب تقلیدی از جمله مذهب حنفی را نفی کرده، فرد مقلد را گمراه دانسته و حتی مورد تکفیر قرار میدهند. با این که دسته دوم سلفیها که مذهب را نفی میکنند مشکل اصلی را ایجاد میکنند اما در نگاه طالبان هر دو گروه سلفیها غیر قابل تحمل هستند. طالبان که پایه مذهبی آنان را حنفیت شکل میدهد، نقطه مقابل سلفیت قرار دارند. از نظر طالبان، مردم سنی مذهب افغانستان از گذشتههای دور پیرو مذهب حنفی بودهاند و این مذهب یکی از مهمترین منابع وحدت مردمان اهل سنت افغانستان بوده است. موضوع مهمتر دیگر، نگاه و تعامل مثبتی است که بین پیروان دو مذهب حنفی و شیعه در افغانستان وجود دارد و این موضوع باعث شده که به رغم وجود تضادهای قومی و زبانی درافغانستان، مذهب عامل و منبعی برای درگیری و بحران قرار نگیرد. با توجه به این بحث در نگاه طالبان گسترش افکار سلفیت اولاً علیه مذهب حنفی تلقی شده و ثانیاً با توجه به ضدیت سلفیها با اهل تشیع، تفکر سلفیت زمینه برخوردهای مذهبی را در افغانستان سبب خواهد شد.
سلفیت تکفیری؛ دشمن سیاسی
آسیب دیگری که گسترش سلفیت میتواند بر افغانستان وارد کند، پیوند بسیار نزدیکی افکار سلفی و اقدامات تروریستی است. چنان چه بیان شد، طالبان در گذشته با برخی از گروههای سلفی همکاری و همیاری داشت اما در حال حاضر حکومت طالبان به چند دلیل از نزدیک بودن با جریانهای سلفی امتناع میکند. نخست این که داعش به عنوان دشمن اصلی و درجه یک فکری و سیاسی طالبان از ایدئولوژی سفلیت تغذیه شده و سربازگیری میکند و هر قدر که این ایدئولوژی در افغانستان فرصت گسترش یابد به همان میزان خطر داعش علیه حکومت طالبان بیشتر میشود. دوم از آنجا که افکار سلفی بازوی ایدئولوژیک القاعده نیز شناخته میشود و از این رهگذر که طالبان متعهد به عدم همکاری با القاعده شدهاند، برای جلوگیری از رشد القاعده نیز نباید به سلفیت اجازه حضور دهند. سوم اگر یکی از عوامل موفقیت سیاسی طالبان وحدت مذهبی لحاظ شود، در صورت گسترش افکار سلفیت در جامعه و صفوف طالبان نه تنها وحدت موجود خدشهدار میشود بلکه میزان اطاعتپذیری از رهبر طالبان نیز کاهش خواهد یافت که طبیعتاً در نهایت به دو دستگی و درگیری میان خودی میانجامد.
به دلایل فوق، شاهد رویکرد سخت طالبان در مقابل جریان سلفیت نوع اول و دوم هستیم. حکومت طالبان پس از تثبیت شدن و شناسایی تهدیدها و ریشههای این تهدیدها به جریانهای سلفی نوع اول که ظاهرا خود را بیخطر میدانند، هشدارهایی به این جریان داد و تمام مراکز متعلق به سلفیها را که در دوران جمهوریت قارچگونه رشد کرده بود، تعطیل کرد. گزارشهای متعددی از دستگیری رهبران سلفی توسط حکومت طالبان موجود است و حتی در ماه رمضان اعلام شد که اقامه نماز تراویح به شیوه سلفیت جرم است که یک مورد تمرد از این دستور منجر به دستگیری 21 نفر از سلفیها در قندهار گردید. درباره سلفیت نوع دوم، قلع و قمع جریان داعش خراسان به عنوان بارزترین نماد سلفیت تکفیری با جدیت تمام در دستور کار حکومت طالبان قرار دارد. از بدو تشکیل حکومت طالبان، داعش به عنوان مهمترین تهدید امنیتی تلقی شد و در طول یک سال و ده ماه حکومت طالبان، تمرکز این حکومت بر دفع این تهدید امنیتی بوده است.