سه‌شنبه 21/ 12 / 1403

بررسی تحولات افغانستان

تداوم جنگ افغانستان که بیش از چند دهه به دراز کشیده است، پیامدهای نامطلوب جسمی و روانی بر سلامت اعضای جامعه، بافت اجتماعی، زیرساخت‌های جامعه، جابه‌جایی افراد، محیط‌زیست، رفتارهای اجتماعی، روابط خارجی، حقوق بشر و توسعه افغانسان داشته است. این مطلب بر ان است تا تاثیر جنگ افغانستان را بر سلامت جامعه این کشور بررسی کند.

طبق تحقیقات صورت گرفته زنان بیشتر از مردان تحت تأثیر تبعات جنگ قرار می‌گیرند و سایر گروه های آسیب پذیر کودکان، سالمندان و معلولان هستند. افغانستان بیش از چهار دهه است که درگیر جنگ، بی‌ثباتی سیاسی و بحران‌های انسانی بوده است. جنگ افغانستان نه تنها زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی را ویران کرده، بلکه تأثیرات عمیقی بر سلامت روانی افراد جامعه گذاشته است.

تاریخ مختصر جنگ افغانستان
افغانستان دهه‌ها درگیر جنگ بوده است؛ از تهاجم‌های خارجی گرفته تا درگیری‌های داخلی و شورش‌های مسلحانه. تاریخ معاصر جنگ افغانستان را می‌توان به مراحل کلیدی زیر تقسیم کرد:
۱. تهاجم شوروی و مقاومت افغان‌ها
– در سال ۱۹۷۹، اتحاد جماهیر شوروی برای حمایت از دولت کمونیستی افغانستان در برابر اسلام‌گرایانی که به مجاهدین معروف بودند، این کشور را اشغال کرد. این جنگ باعث ویرانی گسترده، کشته شدن میلیون‌ها نفر و آوارگی حدود پنج میلیون افغان شد که بسیاری از آن‌ها به پاکستان و ایران پناه بردند. در این مقطع از جنگ افغانستان، ایالات متحده، عربستان سعودی و پاکستان با تأمین سلاح و سرمایه از مجاهدین حمایت کردند که در نهایت به شکست و خروج شوروی در سال ۱۹۸۹ انجامید.
۲. جنگ داخلی و ظهور طالبان
– پس از خروج شوروی، افغانستان دچار هرج‌ومرج و جنگ داخلی شد، زیرا گروه‌های مختلف مجاهدین برای کسب قدرت با یکدیگر جنگیدند. در سال ۱۹۹۶، طالبان به نیرویی مسلط تبدیل شد، کابل را تصرف و امارت اسلامی بر افغانستان حاکم شد.
۳. حمله آمریکا و اشغال ناتو
– پس از حملات ۱۱ سپتامبر، آمریکا و متحدان غربی آن در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله و طالبان را سرنگون ساخت و دولت جدید با ریاست حامد کرزی و پس از او اشرف غنی تشکیل شد، اما جنگ افغانستان همچنان ادامه یافت. این جنگ به طولانی‌ترین مداخله نظامی آمریکا تبدیل شد که بیش از صد هزار غیرنظامی افغان در آن کشته شدند.
۴. بازگشت طالبان و خروج آمریکا
در سال 2021 پس از خروج نیروهای آمریکایی، طالبان به‌سرعت کنترل کشور را به دست گرفت و کابل را بدون مقاومت جدی تصرف کرد. امارت اسلامی افغانستان دوباره تأسیس شد که محدودیت‌هایی بر جامعه از جمله حقوق زنان از جمله بارزترین پیامدهای این مرحله از جنگ افغانستان است.

پیامدهای روانی جنگ افغانستان بر جامعه

۱. تروما جمعی و اختلال در هویت اجتماعی
جنگ منجر به ترومای جمعی می‌شود، جایی که کل جمعیت به دلیل خشونت گسترده، آوارگی و از دست دادن عزیزان دچار رنج روانی می‌شوند. این تروما می‌تواند هویت اجتماعی را دگرگون و به تنش‌های قومی، احساس قربانی بودن جمعی یا تکه‌تکه شدن هویت‌ ملی و تشدید شکاف‌های قومی، مذهبی و منطقه‌ای بینجامد. فروپاشی مکرر دولت‌ها و ظهور گروه‌های شورشی باعث شده است که مردم اعتماد خود را به نهادهای حکومتی از دست بدهند و بیشتر به وفاداری‌های محلی و قبیله‌ای متکی شوند. دهه‌ها جنگ افغانستان باعث شده بسیاری از افغان‌ها دچار بدبینی و مشکل در ایجاد روابط پایدار گردند و ما شاهد جامعه‌ای پراکنده و فردگرایانه هستیم که در آن بقای فردی بر رفاه جمعی اولویت دارد.

۲. افزایش نرخ اختلال استرس پس از سانحه، افسردگی و اضطراب
افرادی که در معرض جنگ قرار دارند، به‌ویژه غیرنظامیان، با نرخ بالای اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، افسردگی و اختلالات اضطرابی مواجه می‌شوند. این اختلالات فقط فردی نیستند، بلکه به‌صورت اجتماعی نیز انتقال یافته و باعث تغییر در روابط خانوادگی و اجتماعی می‌شوند. اختلال استرس پس از سانحه یکی از رایج‌ترین پیامدهای روانی جنگ‌های طولانی‌مدت است. مطالعات بر بازماندگان جنگ افغانستان حاکی از آن است که حدود ۴۰ تا ۵۵ درصد افراد در مناطق جنگ‌زده علائم PTSD را تجربه می‌کنند.
علائم این اختلال شامل فلش‌بک‌های مکرر از حوادث تروماتیک، بی‌خوابی، تحریک‌پذیری شدید و اجتناب از موقعیت‌های یادآور جنگ است. جنگ‌های مداوم باعث افزایش نرخ افسردگی نیز در میان جمعیت افغانستان شده است. مطالعات سازمان بهداشت جهانی نشان می‌دهد که شیوع افسردگی در مناطق جنگ‌زده افغانستان تا ۶۸ درصد گزارش شده است. این رقم در مقایسه با میانگین جهانی بسیار بالا بوده و نشان‌دهنده تأثیر مخرب جنگ‌های طولانی بر سلامت روان است. اضطراب مزمن نیز به دلیل ناامنی، آینده نامعلوم و از دست دادن عزیزان در جامعه افزایش یافته است.

۳. تأثیرات روانی بین‌نسلی
ترومای ناشی از جنگ تنها به بازماندگان مستقیم محدود نمی‌شود، بلکه بر نسل‌های بعدی نیز اثر می‌گذارد. فرزندان بازماندگان جنگ اغلب پاسخ‌های استرسی بالاتر، مشکلات در تنظیم هیجانات و دشواری در سازگاری اجتماعی را تجربه می‌کنند، حتی اگر خودشان مستقیماً جنگ را تجربه نکرده باشند.

۴. فروپاشی اجتماعی و کاهش اعتماد عمومی
جنگ باعث تضعیف پیوندهای اجتماعی شده و موجب بی‌اعتمادی، گسست اجتماعی و فروپاشی روابط جمعی می‌شود. در جوامع پس از جنگ، بازسازی اعتماد به نهادهای دولتی، سیستم‌های سیاسی و حتی روابط بین فردی دشوار است که این خود می‌تواند موجب بی‌ثباتی طولانی‌مدت شود.

۵. عادی‌سازی خشونت و رفتارهای پرخاشگرانه
مطالعات جامعه‌شناختی نشان می‌دهد که قرار گرفتن طولانی‌مدت در معرض خشونت، حساسیت افراد و جوامع را نسبت به خشونت کاهش داده و باعث می‌شود که پرخاشگری و حل اختلافات از طریق خشونت به‌عنوان یک هنجار اجتماعی پذیرفته شود. این عادی‌سازی می‌تواند چرخه‌های خشونت را در ساختارهای سیاسی و خانوادگی جوامع پس از جنگ ادامه دهد. کودکانی که در جنگ بزرگ شده‌اند، حتی اگر مستقیماً در درگیری‌ها شرکت نکرده باشند، نشانه‌هایی از افزایش پرخاشگری، مشکلات عاطفی و گوش‌به‌زنگی مداوم از خود نشان می‌دهند که این مشکلات در بزرگسالی نیز ادامه می‌یابد.
عادی شدن خشونت باعث افزایش خشونت خانگی، جذب نیروهای جدید برای گروه‌های شبه‌نظامی و ادامه قتل‌های انتقام‌جویانه در جامعه شده است. خانواده‌هایی که از آسیب‌های روانی رنج می‌برند، اغلب ترس، بی‌اعتمادی و رفتارهای بقاگرایانه را به نسل‌های بعدی منتقل می‌کنند و این امر باعث می‌شود که اختلالات روانی پس از جنگ همچنان تداوم یابد. این موضوع به چرخه‌ی ادامه‌دار خشونت در جامعه دامن می‌زند و احتمال درگیری‌های داخلی را افزایش می‌دهد.

۶. آوارگی و بحران سلامت روان
جنگ‌ معمولاً باعث مهاجرت اجباری می‌شود و جمعیت‌ آواره دچار رنج روانی ناشی از از دست دادن خانه، دوری از فرهنگ خود و آینده نامعلوم می‌شوند. پناهجویان و آوارگان داخلی نرخ بالاتری از اختلالات روانی از جمله بحران هویت، افسردگی و اضطراب شدید را تجربه می‌کنند که اغلب با شرایط زندگی نامناسب و نبود حمایت‌های روان‌شناختی تشدید می‌شود.
افراد آواره با احساس بیگانگی فرهنگی، از دست دادن تعلق اجتماعی و استرس مداوم ناشی از آینده نامعلوم دست‌وپنجه نرم می‌کنند. از طرفی آوارگی باعث فروپاشی ساختارهای سنتی اجتماعی شده است و نظام‌های حمایتی اجتماعی را تضعیف کرده و مهاجرت به کشورهای خارجی منجر به تضادهای فرهنگی شده است.

آسیب‌های روانی ناشی از جنگ افغانستان تنها به افغان‌های شاهد جنگ محدود نمی‌شود، بلکه بر نسل‌های بعدی نیز اثر می‌گذارد.

عوامل تشدیدکننده‌ی مشکلات روانی بر اثر جنگ افغانستان

1. مشکلات سیستم سلامت روان
یکی از مشکلات اساسی در افغانستان، کمبود زیرساخت‌های درمانی برای حمایت از افراد دچار مشکلات روانی است. این کمبود شدید باعث شده است که بسیاری از بیماران روانی بدون درمان باقی بمانند یا به درمان‌های سنتی و غیرعلمی روی بیاورند.
2. انگ اجتماعی نسبت به بیماری‌های روانی
در فرهنگ سنتی افغانستان، مشکلات روانی معمولاً نادیده گرفته شده یا به مسائل مذهبی و جادویی نسبت داده می‌شوند. بسیاری از افراد مبتلا به PTSD، از ترس طرد شدن از جامعه، از مراجعه به متخصصان روان‌درمانی خودداری می‌کنند.
3. ناامنی و استمرار بحران
برخلاف جوامعی که پس از جنگ، دوره‌ی بازسازی و صلح را تجربه می‌کنند، تداوم جنگ افغانستان، هرگز فرصت ترمیم اجتماعی و فردی را نداشته است. همین عامل باعث شده که زخم‌های روانی این کشور التیام پیدا نکند و نسل‌های جدید نیز در همان چرخه‌ی ترومای بین‌نسلی گرفتار شوند.

راهکارهای پیشنهادی برای بهبود سلامت روان در افغانستان

1. گسترش خدمات روان‌درمانی و حمایت‌های اجتماعی
ایجاد مراکز سلامت روانی با کمک سازمان‌های بین‌المللی و آموزش روان‌پزشکان و مشاوران بومی می‌تواند گامی مؤثر در کاهش آسیب‌های روانی باشد. همچنین، گسترش مشاوره‌های حضوری و آنلاین می‌تواند به افرادی که دسترسی فیزیکی به خدمات روان‌درمانی ندارند، کمک کند.
2. آموزش و آگاهی‌بخشی به جامعه
رفع انگ اجتماعی نسبت به بیماری‌های روانی از طریق برنامه‌های آموزشی در مدارس، رسانه‌ها و نهادهای مذهبی ضروری است. ایجاد کمپین‌های آگاهی‌بخش درباره‌ی بیماری‌ها می‌تواند افراد بیشتری را تشویق به درمان کند.
3. حمایت از زنان و کودکان آسیب‌دیده از جنگ
برنامه‌های حمایت روانی-اجتماعی برای زنان و کودکانی که تحت تأثیر خشونت جنگ قرار گرفته‌اند، باید در اولویت قرار گیرند. ایجاد پناهگاه‌های امن برای زنان، راه‌اندازی مراکز مشاوره‌ی کودک و ارائه‌ی خدمات روان‌درمانی رایگان از جمله اقداماتی است که می‌تواند تأثیرات مثبتی داشته باشد.
۴. کمک به بازسازی اجتماعی و ایجاد امید
برای کاهش اثرات ترومای جمعی ناشی از جنگ افغانستان، ایجاد فرصت‌های شغلی، بازسازی شهرها و روستاها و افزایش امنیت اجتماعی می‌تواند نقش مهمی در بهبود وضعیت روانی جامعه داشته باشد. مطالعات نشان داده‌اند که ایجاد احساس امید و چشم‌انداز مثبت برای آینده، یکی از مهم‌ترین عوامل در بهبود سلامت روانی جوامع پس از جنگ است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *