شنبه 3/ 9 / 1403
جستجو
Close this search box.

بررسی تحولات افغانستان

پس از حاکمیت دوباره طالبان بر افغانستان، رویکرد و گفتمان کشورها نسبت به طالبان نیز تغییر کرد. این تغییر رویکرد در حالی صورت گرفت که با حمله آمریکا به افغانستان در سال 2001، اکثر کشورها، رفتارهای طالبان را بنیادگرایانه و افراطی عنوان‌کرد و این گروه را در فهرست گروه‌های تروریستی قرار داد. این سئوال مطرح است که مبنای تغییر رویکرد و رفتار کشورهای منطقه و فرامنطقه در قبال طالبان را چه چیزی شکل می‌دهد؟

پاسخ واقع‌گرایانه این است که منافع ملی کشورها متفاوت است و رهیافت واقع‌گرایانه در روابط بین‌الملل حکم می‌کند که دولت‌ها بر اساس منافع خود، راهبردهای خود را در قبال حاکمیت مستقر در افغانستان تعیین و ترسیم کنند.

با این رویکرد، پس از حاکمیت طالبان بر قلمرو افغانستان، رویکرد کشورهای منطقه و فرامنطقه در قبال طالبان بیشتر حالت تعامل‌گرایانه پیدا کرد. اینک گفتمان تعامل با حکومت طالبان را نه تنها کشورهای منطقه و فرامنطقه که گروه‌های مخالف طالبان نیز پذیرفته و نسبت به آن تأکید دارند.

دلیل اصلی سیاست تعامل با طالبان
بررسی ماهیت روابط دولت‌های منطقه و فرامنطقه نشان می‌دهد که گفتمان تعامل با حکومت طالبان، دلایل و ضرورت‌های غیر انتزاعی و واقع‌گرایانه دارد. در این بین، مهمترین دلیل برای اتخاذ رویکرد تعامل‌گرایانه با طالبان، جلوگیری از ورود دوباره افغانستان به میدان منازعه و تشویق جوانب سیاسی افغانستان به گفتگو و تفاهم است.

در این نوع رویکرد، مشخص است که «گفتگو و تفاهم» به عنوان یک مسیر گذار از منازعه به سوی صلح پایدار در افغانستان مطرح است. همین رویکرد، سیاست تعاملی کشورهای منطقه و فرامنطقه را تفکیک و متمایز می‌سازد.

کشورهای منطقه و تعامل مشروط با طالبان
بحران افغانستان در کانون نظم و امنیت منطقه‌ای واقع شده است و تمام منطقه از بحران افغانستان آسیب پذیر می‌باشد. از این رو، کشورهای منطقه حل بحران افغانستان را تنها در همسویی افغانستان با نظم منطقه‌ای و از طریق سازوکارهای منطقه‌ای می‌دانند.

با این نگاه، نظم منطقه‌ای عوامل بحران را در افغانستان بیشتر از کشورهای فرامنطقه، حس و درک می‌کند. در نگاه کشورهای منطقه، تعامل و گفتگو با طالبان در حالی که باعث حفظ نظم موجود در افغانستان می‌شود، زمینه را برای درک و شناسایی طالبان از واقعیت‌های گریز ناپذیر افغانستان و منطقه بیشتر فراهم می‌کند. به همین دلیل است که مسائلی چون تشکیل دولت فراگیر، رعایت حقوق اساسی شهروندان و زنان، حسن همجواری، مبارزه با گروه‌های افراطی فرامرزی، مبنای اصلی رفتارهای تعامل‌گرایانه کشورهای منطقه را با طالبان شکل می‌دهد. با این برداشت می‌توان گفت که دوام سیاست تعامل‌گرایانه کشورهای منطقه با طالبان، به نحوی مشروط به گرایش طالبان به واقعیت‌های افغانستان از جمله تشکیل دولت فراگیر و رعایت حقوق زنان می‌باشد.

آمریکا و تعامل مطلق با طالبان
دولت آمریکا پس از شکست نظامی در برابر طالبان، با امضای توافقنامه سیاسی با طالبان، عملا به سوی تعامل سیاسی با طالبان گام برداشت. تعامل کشورهای منطقه با حکومت طالبان، دولت آمریکا را بر تعامل گسترده با طالبان بیشتر ترغیب کرده است. آمریکا در یک سال اخیر با یک تاکتیک سیاسی، تلاش کرده است تا از کانال سازمان ملل متحد وارد تعامل سیاسی با طالبان شود و مسیر را برای اعمال سیاست‌های بعدی خود در افغانستان هموار کند.

با این سیاست آمریکا، روند دوحه از همان ابتدا به سمت یک جانبه‌گرایی انحراف پیدا کرد و سازمان ملل، مطالبات آمریکا را بر اراده فراگیر بین‌المللی ترجیح داد. در نتیجه بین اراده کشورهای منطقه و غربی نوعی تعارض جدی به وجود آمد. نشست دوحه 3 با رویکرد تعامل بیشتر با طالبان، سرانجام زنان و نمایندگان گروه‌های سیاسی مخالف طالبان را از این نشست، حذف کرد.

این رفتار و تصمیم، سازمان ملل را در برابر افکار عمومی جهان قرار داده است، طوری که اخیرا زنان مطرح سیاسی از کشورهای مختلف جهان، بر حذف زنان از نشست دوحه توسط سازمان ملل، اعتراض کرده‌اند. اکنون افکار عمومی در افغانستان و جهان، سازمان ملل را به انحراف از اهداف منشور سازمان ملل و کاهش اقتدار این سازمان در حد مأموریت برای اجرای سیاست‌های آمریکا، متهم و محکوم می‌کنند.

نهادهای حقوق بشری و فعالان مدنی مختلفی، حذف زنان از نشست دوحه را شوکه کننده خوانند.

به نظر می‌رسد که آمریکا و سازمان ملل متحد هم اکنون در برابر افکار عمومی در سطح جهان قرار گرفته است و ممکن است نشست دوحه در ایستگاه سوم خود متوقف شود. با این برداشت، زمینه‌ها و فرصت برای ابتکار عمل نشست‌های منطقه‌ای بیشتر از گذشته فراهم شده است و این امر سنجش سیاسی بازیگران منطقه‌ای را بیشتر می‌طلبد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *