بررسی تحولات افغانستان
پیشبینی تحولات افغانستان و آینده حکومت طالبان تحت تأثیر شایعات رسانهها و تئوری توطئه مخالفان این حکومت قرار گرفته است. نگاه کارشناسی ایجاب میکند که سیر تحولات جاری و همچنین احتمالات فراروی آینده حکومت طالبان به دور از این نگرشها و بر اساس روشهای علمی صورت گیرد.
موضوع آینده حکومت طالبان با دو چالش تئوریک مواجه است. نخست این که احتمالات معطوف به آینده هرگز دارای حتمیت و قطعیت نیست و دوم این که تجربیات وقایع یک سدۀ اخیر افغانستان نشان میدهد که تحولات افغانستان عمدتا فراتر از دایرۀ پیشبینیهای کارشناسی و تحت تاثیر تحولات شگفتیساز است.
به عبارت دیگر، علاوه بر فاکتورهای محسوس و قابل درک، برخی فاکتورهای پنهان و نامحسوس در شکلگیری تحولات افغانستان اثرگذارند که سبب بروز پدیدههای شگفتیساز میشوند.
میتوان گفت که یکی از عوامل عمدۀ تحولات غیر قابل پیشبینی در سرنوشت آینده افغانستان، نوسان قدرت حاکمیت افغانستان در برابر موج تغییر و تحول بیرونی است. از دورۀ استعمار تا جنگ سرد و پسا جنگ سرد، افغانستان قربانی بازیهای ژئوپلیتیکی شده است.
یکی از روشها برای پیشبینی آینده حکومت طالبان، سناریونویسی است. این نوشتار آینده حکومت طالبان را با استفاده از سناریوهای محتمل مورد بررسی قرار میدهد و بر این اساس، میتوان 3 سناریو تعریف کرد.
سناریوی اول: تداوم وضع موجود
اولین سناریو برای آینده حکومت طالبان این است که وضع موجود همانند 3 سال و ونیم گذشته ادامه خواهد یافت. حاکمیت بلامنازعه طالبان، تسلط نظامی طالبان بر تمام جغرافیای افغانستان، ضعف و عدم ابتکار مخالفان طالبان در میدان نظامی و دیپلماتیک، روابط دوفاکتوی کشورها با حکومت طالبان، اطاعتپذیری کارگزاران طالبان از رهبر این گروه، خستگی و بیزاری مردم از جنگ در افغانستان و دیگر عوامل ذیدخل، بیانگر آن است که سناریوی تداوم وضع موجود در ارتباط با آینده حکومت طالبان محتمل به نظر میرسد.
با این حال، چالش عمده در برابر این سناریو این است که تداوم وضع موجود برای مردم افغانستان و همچنین حکومت طالبان مطلوب و نجاتبخش نیست. تدوام حکومت سرپرست، عدم تدوین قانون اساسی و عدم شناسایی بینالمللی حکومت طالبان بعلاوه برخی قوانین در این حکومت روی هم رفته باعث میشود تا در مواجهه با آیندۀ حکومت طالبان بنبستی محسوس پدیدار شود.
حکومت طالبان برای حل این چالشها، در طول بیش از سه سال گذشته نه ابتکار عملی داشته است و نه مایل است از الگوهای دیگر کشورهای اسلامی بهره گیرد. این وضعیت، تصور و تصدیق بر عدم پویایی حکومت طالبان را تقویت میکند و میزان اعتماد و امید اجتماعی را به شدت کاهش میدهد که ممکن است به تدریج باعث افزایش سطح نارضایتی مردم و حتی نارضایتی درون ساختاری حکومت طالبان شود.
سناریوی دوم: تغییر از درون
دومین سناریو برای آینده حکومت طالبان، سناریوی تغییر از درون است. این سناریو، پیام پویایی و شکوفایی حکومت طالبان را از درون ساختار حکومت به محیط پیرامون مخابره میکند. این پیام از آن جهت مطلوب و امیدبخش است که دلالت بر پتانسیل و ظرفیت ذاتی رشد و توسعۀ ساختار و کارگزاران حکومت سرپرست دارد و هر نوع مداخله از بیرون را در این مورد، غیر ضروری و منتفی میسازد. سناریوی تغییر از درون، مستلزم اقدامات اصلاحگرایانۀ حکومت طالبان در قبال روش حکومتداری، رعایت حقوق اقوام و مذاهب، رعایت حقوق زنان و تحصیل دختران و مشارکت ملی در قدرت سیاسی است.
به رغم مطلوبیت سناریوی تغییر از درون، اما با سپری شدن بیش از سه سال از حاکمیت طالبان، نشانه و قرینهای برای تجدید نظر در قبال مسائل یاد شده دیده نمیشود. قدرتهای درون ساختار و مردم افغانستان فاکتورهای اساسی و اثرگذار برای تغییرات اصلاحگرایانه از درون به شمار میروند.
مهمترین عامل سلبی تغییر از درون در حکومت طالبان، طیف ایدئولوگ مستقر در قندهار هستند که با اصلاحات تدریجی و همسو با مقتضیات زمان مخالفت میکنند. دو باور انتزاعی و تاریخی، این طیف را غیر منعطف ساخته است. برخی از آنها هدف و غایت از تشکیل حکومت اسلامی را اجرای احکام شریعت میدانند و معتقدند که اجرای بی قید و شرط شریعت بر اساس فهم کلامی آنان، بر هر مصلحت سیاسی ارجحیت و اولویت دارد.
بر اساس همین عقیده، طیف ایدئولوگ طالبان قوانین وضع شده از جمله ممنوعیت آموزش دختران را مرضی و مطلوب شارع مقدس میدانند. برخی از آنان، با اختلاط احکام شریعت و سنت قبیلهای، سنتگرایی و اجرای سختگیرانۀ شریعت را باعث حمایت عوام سنتگرا از کیان حکومت میدانند و بر اساس یک تجربه تاریخی، الگوی تقابل حکومت اصلاحطلب اماناللهخان و نارضایتی عمومی را در ذهن دارند. در کل، به باور طیف ایدئولوگ طالبان، حاکمیت طالبان بر اساس نگاه ایدئولوژیک به دست آمده است و با ایستادگی بر ایدئولوژی دوام و بقا خواهد یافت.
سناریوی سوم: تغییر از بٌرون
سومین سناریو در بررسی آینده حکومت طالبان، سناریوی تغییر از بٌرون است. فرضیه این سناریو این است که جایگزینی برای حکومت طالبان وجود ندارد اما باید در این حکومت طبق منافع برخی کشورها اصلاحاتی اعمال شود و بدین منظور تضعیف، حذف و یا تغییر ملا هبت الله آخوندزاده که در رأس طیف ایدئولوژیک قرار دارد، در دستور کار قرار میگیرد. به منظور عملیاتی ساختن این طرح، طیفی از درون حکومت طالبان که مخالف وضع موجود هستند، باید عوامل خارجی را برای حذف و یا تغییر رهبر طالبان همراهی کنند.
هر چند که تغییر ملا هبت الله آخوندزاده ممکن است به عنوان یک طرح در دستور کار برخی کشورهای غربی با همکاری یک عامل منطقهای قرار گیرد اما اجرای این طرح، دشوار و از سویی خطرناک به نظر میرسد. با توجه به تحکیم موقعیت ملا هبت الله آخوندزاده و جایگاه معنوی وی در بین طالبان، حذف و یا تغییر رهبری حکومت طالبان بدون جنگ و خونریزی نخواهد بود.

احتمال وقوع جنگ داخلی در سناریوی تغییر از بٌرون
در شرایط کنونی، سناریوی تغییر از بُرون با کمک طیفی از طالبان که مخالف وضع موجود هستند، ممکن خواهد بود. بر این اساس، آیا طیف عملگرای طالبان برای تغییر یا تضعیف رهبری ملا هبت الله آخوندزاده وارد عمل خواهد شد؟ و اگر چنین اتفاقی رخ دهد، اقدامات دو جناح چگونه خواهد بود؟ در پاسخ به این سؤال، دو احتمال وجود دارد.
احتمال نخست این است که طالبان عملگرا میدانند که تغییر یا تضعیف رهبری، ممکن است به حکومت و کشور را به سرنوشتی نامعلومی سوق دهد که حکومت از حیطه قدرت طالبان خارج شود. به ویژه با وجود افراد و گروههای مخالف حکومت که در پی سقوط طالبان هستند، تغییر یا تضعیف رهبری ریسک بزرگی است که سبب میشود، طیف عملگرای طالبان از این اقدام اجتناب کنند.
احتمال دوم این است که طیف منتقد وضع موجود، ادامه این وضع را سبب سقوط حکومت میدانند و برای بقای حکومت دست به تغییر با هدف در دست گرفتن قدرت میزنند. از آنجا که اقدام به تغییر رهبر و خارج کردن قدرت از حیطه طالبان ایدئولوژیک نیازمند حمایت قدرت خارجی است، در چنین حالتی، طیف ایدئولوژیک طالبان بدون تردید، کیان نظام اسلامی را در معرض خطر اعلام خواهد کرد. بر اساس مبانی عقیدتی این طیف از طالبان، زمانی که کیان حکومت اسلامی در معرض خطر قرار گیرد، حفظ نظام اسلامی اوجب واجبات است، متعرضین حکم باغی را خواهند داشت و حذف آنان توجیه شرعی خواهد یافت. لذا جنگ و خونریزی مشروع خواهد شد.
در سوی دیگر، طیف عملگرای طالبان تلاش خواهد کرد تا با استدلال پاسخ به مطالبات مردم، بقای حکومت اسلامی را وسیله توجیه اقدام خود قرار دهد. به بیان دیگر، احتمال میرود که طیف عملگرای طالبان بر اساس این استدلال که سیاست طیف ایدئولوژیک، باعث زوال حکومت طالبان میشود و این سیاست برای جامعه نامطلوب است، برای اقدام خود استدلالهایی را مطرح کند و حتی احساسات پشتونهای تکنوکرات و طیفی از مخالفان حکومت را تحریک و آنان را همراه سازد.
برآیند این سناریو این است که ورود طیف طالبان عملگرا به فاز براندازی و حذف، جنگهای خونینی را برای آینده حکومت طالبان و افغانستان رقم خواهد زد.
سخن نهایی
در زمینه آینده حکومت طالبان، هر چند سناریوی اول و سوم ممکن به نظر میرسد اما تبعات سختی برای مردم افغانستان و منطقه و حتی نظام بینالملل دارد. به ویژه سناریوی سوم تبعات خطرناکی دارد که شاید به همین دلیل قدرتهای کلان از آن اجتناب میکنند. سناریوی دوم یعنی تغییر از درون، هر چند که در حال حاضر چشماندازی برای آن وجود ندارد اما برای آینده حکومت طالبان گزینه مطلوب است.
آن عده از مخالفان حکومت که برای تغییر وضع موجود افغانستان و همچنین برخی از عوامل داخلی که برای مطلوبیت آینده حکومت طالبان، چشم به دخالت قدرت خارجی دارند باید درک کنند که تغییر از بیرون هم دشوار و هم خطرناک است و ممکن است افغانستان را به سرنوشتی همانند جنگهای داخلی سوق دهد. از سوی دیگر، درسهای تلخ افغانستان بیانگر آن است که نسخههای خارجی و دخالتهای خارجی باعث آرامش و اصلاحات ماندگار در افغانستان نمیشود.
با درک شرایط و تحولات پر شتاب و پویای نظام بینالملل لازم است که برای اجتناب از وقوع سناریوی خطرناک فراروی آینده حکومت طالبان، از درون حکومت به ویژه از سوی قندهار اقداماتی صورت گیرد.