بررسی تحولات افغانستان
در افغانستان پسا 1400، نقش و حضور مسکو متفاوت از قبل است. در تبیین و تشریح این نقش جدید، دلایل مختلفی میتوان بیان کرد که یکی از آنها موقعیت ژئوپلتیکی است. افغانستان به دلیل موقعیت جغرافیایی در یکی از کدهای مهم ژئوپولیتیکی جهان قرار گرفته است. بر اساس نظریات کلاسیک ژئوپولیتیکی، افغانستان در مرز هارتلند (قلب زمین) و ریملند (حایشه زمین) قرار دارد.
این موقعیت افغانستان برای روسیه به عنوان یکی از 3 قدرت بزرگ جهان همواره وضعیت بیم و امید ایجاد کرده است. بیم از این جهت که دیگر قدرتهای جهانی هم فرصت حضور در این کشور را دارند و میتوانند به مناطق درونی هارتلند نفوذ کنند. امید از این جهت که روسیه میتواند با طی کردن چنین فاصله اندکی خود را به آبهای گرم برساند. در واقع افغانستان برای مسکو هم به مثابه پاشنه آشیل و هم به عنوان سنگرگاهی برای دفاع از هارتلند (آسیای مرکزی و ورای آن در روسیه) قابل تعریف است.
گذشته از بررسی تاریخ دو قرن گذشته، با شروع قرن 21 میلادی ایالات متحده آمریکا با حضور در افغانستان به عنوان بزرگترین رقیب روسیه، تئوری تاریخی نفوذ یک قدرت دریایی به هارتلند را محقق کرده بود. در دوران بیست سال حضور آمریکا در افغانستان مسکو نهتنها از مزیت نزدیکی با افغانستان محروم شد بلکه طبق نظریه زبیگنیِف برژینسکی، افغانستان به محل بیثباتی کنترل شده تبدیل شد.
خروج آمریکا از افغانستان صحنه دیگری را برای روسیه رقم زد. هرچند رفتارشناسی روسیه نشان میدهد که مسکو آماده تغییراتی در معادله قدرت افغانستان شده بود اما خروج غیرمسئولانه آمریکا از افغانستان به شکل دراماتیکی اتفاق افتاد که تقریباً غیر منتظره و غیر قابل پیشبینی بود.
مسکو دو رویکرد را در مواجه با وضعیت جدید افغانستان روی دست گرفت. نخست این که با عدم اطمینان از اوضاع افغانستان و این که ممکن است آمریکا بار دیگر سیاست بیثباتی کنترل شده را پس از خروج ادامه دهد، تعامل با طالبان را افزایش داد. دومین رویکرد مسکو، تداوم استراتژی تحکیم استحکامات در آسیای مرکزی بود.
گذشت زمان و راستیآزمایی رفتار حکومت طالبان ثابت کرد که حاکمان جدید افغانستان، رفتار مستقلانه دارد و در پی آن است تا به کشورهای همسایه و دو قدرت بزرگ یعنی چین و روسیه اطمینان دهد که از خاک افغانستان تهدیدی متوجه آنها نخواهد بود. این موضع، تاثیر عمیقی بر سیاست روسیه در قبال حکومت طالبان داشت.
مسکو پس از حصول اطمینان درباره وفاداری حکومت طالبان به تعهدات امنیتی، گامهای استواری برای نزدیک شدن به سوی آن برداشت. این گامهای اساسی از پذیرش دیپلماتهای حکومت طالبان شروع شد، تا حذف نام طالبان از لیست سیاه گروههای ممنوعه خود پیش رفت و در جدیدترین اقدام قرار است مسکو سفیر حکومت طالبان را به صورت رسمی پذیرش کند.
مسکو برای ارزیابی اوضاع و همچنین گسترش تعامل با حکومت طالبان یکی از کارکشتهترین کادرهای خود را به خدمت گرفته است؛ ضمیر کابلوف با تجربه عمیقی که از افغانستان دارد، این ماموریت را به پیش میبرد. سفرها و مذاکرات کابلوف با طالبان و دیگر شرکای منطقهای طی یک دهه اخیر، یکی از بخشهای مهم خبرهای مرتبط با افغانستان و روسیه بوده است.

تاثیر فاکتور آمریکا بر سیاست مسکو در قبال افغانستان
آنچه مسکو را بیشتر تشویق میکند که روند نزدیکی با طالبان را سرعت بخشد، خلأ موازنهای ناشی از عدم توجه دونالد ترامپ به افغانستان است. در واقع به همان میزان که خروج آمریکا از افغانستان یک هدیه ژئوپولیتیکی به روسیه ارزیابی میشود، به همان اندازه عدم توجه ترامپ به افغانستان فرصت مغتنمی بهوجود آورده است که مسکو بتواند حداکثر استفاده را کند.
در این بین، زمان آن فرا رسیده تا حکومت طالبان با بازسازی سیاست سنتی شرقمحور افغانستان، وابستگی این کشور را به غرب که در دو دهه گذشته شکل گرفته بود، کاهش دهد. گرایش چین و روسیه به افغانستان جدید و سیاست تعاملی کلیه همسایگان افغانستان با حکومت سرپرست افغانستان، فرصت مغتنمی است که حاکمان کابل، شرقمحوری را در سیاست خارجی افغانستان نهادینه سازند.
دو مانع فراروی شرقگرایی افغانستان وجود دارد؛ نخست موقعیت جغرافیایی افغانستان است که به دلیل اهمیت ژئوپولیتیکی ویژه امکان درگیر شدن مجدد قدرتهای کلان را در خود فراهم میکند. مانع دیگر رقابتهای مخرب بین هند و پاکستان است که تاثیر آن در بیثباتی افغانستان عمیق و اساسی بوده است. متاسفانه تنش حاصل از این رقابت منطقهای نه تنها در پسا 1400 فروکش نکرده بلکه بار دیگر اوج گرفته که پیامدهای آن بر افغانستان محسوس خواهد بود. با این وجود، امکان گذر از این دو مانع وجود دارد.