بررسی تحولات افغانستان
رفتارشناسی طالبان نشان میدهد که اعضای این گروه بر روی دو فاکتور «احساس فاتحانه» و «قدرت میدان» مانور میدهند. مطالعات روانشناسانه نیز نشان میدهد که اگر شرایط همچنان بر وفق مراد طالبان بماند، بدون تردید دو عنصر«میدان» و «فتح» به ارکان سیاست داخلی و خارجی طالبان تبدیل خواهند شد.
دلایل مستند وجود دارد که «قدرت میدان»، سرانجام طالبان را از یک گروه نظامی محلی در حد یک بازیگر جدی در سیاست افغانستان و منطقه ارتقا داد و تبدیل به یک قدرت حاکم ساخت.
این احتمال وجود دارد که طالبان این تفکر استراتژیک را بدون تغییر حفظ کند و حتی با قدرت بیشتر ادامه دهد. به باور طالبان، آن راهبردی که باعث «پیروزی» این گروه شده است، به یقین باعث«بقای» حکومت طالبان نیز خواهد شد.
تنشهای مکرر مرزی طالبان با کشورهای همسایه، از لحاظ سیاسی تاحدودی بیان کننده این است که طالبان سیاست خارجی خود را نیز کاملا بر اساس «فاکتورهای امنیتی» عیار ساخته است.
بنا بر قرائت طالبان از معادلات دنیای سیاست، حضور گروههای متعدد منطقهای در خاک افغانستان، قدرت مداخله طالبان را بر وضعیت داخلی کشورهای همسایه افزایش میدهد و قدرت آتش طالبان در مرزها نیز، آمادگی طالبان را در عرصه «میدان» بازگو میکند. به باور طالبان، «قدرت مداخله» و «آمادگی در میدان» بعنوان دو الگوی بازدارنده، باعث خواهند شد که کشورهای همسایه از حمایت مخالفان نظامی و سیاسی طالبان، همچنان اجتناب و پرهیز کنند.
ماحصل این رویکرد و رفتار عملی طالبان، باعث امنیتی ساختن سیاست خارجی طالبان در قبال کشورهای همسایه و منطقه خواهد شد که بدون تردید، کشورهای همسایه و منطقه را نیز وادار خواهد ساخت تا سیاست خارجی خود را در قبال حکومت طالبان کم کم امنیتی بسازند و رفتار بالمثل انجام دهند.
امنیتیسازی سیاست خارجی طالبان و منطقه، در بلند مدت تأثیرات بسیار ویران کننده را بر افغانستان تحمیل خواهد کرد. سیاست خارجی کاملا امنیت محور، باعث خواهد شد که باقی فرصتها و ظرفیتهای فرهنگی، تاریخی، تمدنی و اقتصادی میان افغانستان و منطقه به طور کلی نادیده انگاشته شوند و بلا استفاده بمانند.
حضور غیرموجه نیروهای معارض منطقهای در خاک افغانستان، همچنان بعنوان یک تهدید بالقوه بر چگونگی روابط افغانستان و منطقه سایه خواهد افکند. اگر کشورهای منطقه نیز از این الزامهای احتیاطی- امنیتی و راهبرد مشابه طالبان در راستای تأمین امنیت ملی خود استفاده کنند، در آن صورت یقینا که دیگر هیچ نظم حکومتی در افغانستان مستقر و پایدار نخواهد ماند. این در حالی است که پالیسی فعلی کشورهای منطقه بر این است که طالبان بعنوان یک نظم مستقر در افغانستان پایدار بماند و به تدریج راه اصلاحات همه جانبه را مطابق شرایط در پیش بگیرد.
مطالعات کارشناسی مبتنی بر شرایط ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی افغانستان، در سالهای اخیر با شاخصهای علمی ثابت ساخته است که یگانه استراتژی حیاتبخش در سیاست خارجی افغانستان، سیاست خارجی اقتصاد محور در قبال کشورهای همسایه و منطقه است.
دولت پیشین افغانستان در عین حالی که به این دادههای مطالعاتی و واقعیتهای موجود، کاملا آگاه بود ولی نتوانست در میان ضرورتها و نیازهای افغانستان و خواستهای بازیگران رقابتهای منطقهای و جهانی، تعادل ایجاد کند.
به رغم اقدامات اولیه و علایق مشترک کشورهای منطقه در خصوص تکمیل طرحهای کلان اقتصاد منطقهای و ادغام افغانستان در شبکه اقتصاد منطقهای و شریان ترانزیت منطقهای، متأسفانه رفتارهای نسنجیده حاکمان پیشین افغانستان، همه چیز را در حال تردید و تعلیق قرار داد.
نظام پیشین افغانستان با جنگ ساقط نشد، بلکه با قطع ناگهانی کمکهای مالی آمریکا و غرب ساقط شد. بنابراین، بایسته آن است که طالبان به جای امنیتیسازی روابط خود با کشورهای همسایه و منطقه، با رفع تردیدهای امنیتی و اخراج گروههای تروریستی از خاک افغانستان، اعتماد کامل و همهجانبه را بین افغانستان و منطقه تأسیس کند و با ایجاد روابط مستحکم اقتصادی با منطقه، افغانستان را برای همیشه از وابستگی مزمن به کمکهای مقطعی قدرتهای غربی، رهایی بخشد.