بررسی تحولات افغانستان
با فروکش کردن حملات انتحاری و انفجارها در جغرافیای افغانستان، شمال این کشور هر از چند گاهی شاهد رخدادهای امنیتی است که تمرکز این ناامنیها در یک جغرافیای خاص به لحاظ قومی، شائبههایی را مطرح کرده است.
چندی پیش معاون والی و سرپرست ولایت بدخشان در شمال افغانستان بر اثر انفجاری کشته شد و یک روز پس از آن، انفجار دیگری در مسجد محل برگزاری مراسم ترحیم معاون والی بدخشان چندین کشته و زخمی بر جای گذاشت. در بین کشتهشدگان، فرمانده پیشین پلیس طالبان در ولایت بغلان برجستهترین عضو طالبان بود. این در حالی است که قبلاً (در جدی/دی ۱۴۰۱) فرمانده پلیس ولایت بدخشان بر اثر انفجاری کشته شد و در حوت/اسفند ۱۴۰۱ والی ولایت بلخ نیز بر اثر حمله انتحاری در محل کارش کشته شد. با این که مسئولیت تمام این حملات را داعش به عهده گرفت اما توالی و زنجیرهای بودن حملات در شمال افغانستان بخصوص در بدخشان که با انگیزه حذف فیزیکی سران طالبان صورت میگیرد، فضا را برای خلق تئوری توطئه مانند «اختلافات درونگروهی» و یا «حذف طالبان غیر پشتون توسط طالبان پشتون» توسط مخالفان طالبان فراهم ساخته است و چنانچه ملاحظه میشود مخالفان طالبان در فضای مجازی و رسانهای با این اتفاقات و تئورهایهای توطئه موجسواری میکنند.
این سئوال برای بسیاری مطرح است که ترورهای شمال افغانستان با چه انگیزه و هدفی صورتی میگیرد؟ اغلب کارشناسان بیطرف و بینالمللی به این امر اذعان دارند که داعش که مسئولیت تمام این حملات را بر عهده گرفته است، عامل ناامنیها و ترورها صورت گرفته در بدخشان و بلخ است. بر این اساس، فرضیهپردازیهای دیگر مانند اختلافات درون گروهی و حذف طالبان غیرپشتون توسط طالبان پشتون محل چندانی از اعراب ندارند و بشتر متکی بر همان تئوری توطئه است. خصومت داعش با طالبان اظهر من الشمس بوده و روشن است که طالبان در هر مکان و زمان برای داعش یک هدف است. اما پرسشی که از دل این پاسخ مطرح میشود این است که چرا داعش خراسان، شمال و بخصوص سران غیر پشتون (هرچند داوود مزمل والی ترور شده بلخ پشتونتبار و از ولایت هلمند بود) را در تمرکز عملیاتی خود قرار داده است؟ در پاسخ به این پرسش دو سناریو میتوان ارائه کرد.
سناریوی اول؛ رخنهپذیری شمال
شمال در مقایسه با سایر نقاط افغانستان نفوذپذیرتر و رخنهپذیر است. این رخنهپذیری از دو جهت سبب شده که امکان اجرای عملیات برای داعش میسر گردد. نخست، شمال افغانستان کمتر از جنوب تحت نظارت دقیق استخبارات طالبان قرار دارد که دلیل آن وضعیت جغرافیایی پیچیده و بافت جمعیتی تقریباً ناهمگن آن است. دوم، هر چند طالبان توانسته است در جنوب و شرق افغانستان هستههای مرکزی و مراکز سوق و اداره داعش را نابود کند اما در شمال افغانستان به علت وجود داعشیهای تاجیک و ازبکتبار، این گروه توانسته است کماکان حضور خود را حفظ کند. علاوه بر این داعش که در سایر مناطق افغانستان تقریباً نابود شده، تلاش دارد که در شمال افغانستان زنده بودن خود را با انجام عملیاتهای این چنینی به اثبات برساند.
سناریوی دوم؛ تاکتیک یک تیر و دو نشان
داعش با انجام عملیات در شمال افغانستان دو هدف را به طور همزمان دنبال میکند. نخست؛ داعش با حذف فرماندهان بزرگ طالبان که با منطقه آشنایی بوده و تجارب زیادی در مهار دشمن دارند، منطقه را برای انجام عملیاتهای بعدی خود آماده میکند. دوم؛ داعش با ترور شخصیتهای طراز اول تاجیکتبار، همزمان با حذف عوامل فراروی خود، فضای را برای خلق تئوریهای توطئه در بین مخالفان طالبان مساعد میسازد. با این تاکتیک، غیر پشتونها بخصوص تاجیکهای شمال برای اختلال در امنیت منطقه بسیج شده و زمینه برای جولان بیشتر داعش فراهم میشود. دلیل دیگری که به نفع این سناریو رای میدهد این است که تمرکز عملیاتی داعش بر بدخشان بدین دلیل است که بروز ناآرامیهای مردمی در این ولایت به عنوان منطقه مرکزی تاجیکها که به پنجشیر و سپس شمالی و کابل متصل میشود، میتواند وضعیت را برای حکومت طالبان سخت سازد. در صورت ناآرامی غیر قابل کنترل، داعش خواهد توانست به راحتی ماهی مراد را از این این آب گِل آلود صید کند.